گلم هرچند من نظرمو قبلا براتون گذاشتم ولی شما در حال حاضر به جز شرایط خودتون توجهی به نکاتی که ما اینجا میگیم نداری!
اول اینکه تو چرا در و همسایه اینقد برات مهمه؟؟؟؟
چرا داری به خاطر خطای یک نفر دیگه تو عذاب می کشی؟؟؟
حداقل حالا که مجبوری داد و فریاداشو و کتک هاشو تحمل کنی دیگه عذاب در و همسایه رو تحمل نکن!!!
در هر صورت در و همسایه الان شرایط شما رو می دونه درضمن شرمندگی شما به چه علته؟؟؟؟
به علت داد و فریاد همسرت که داره شعور و شخصیت خودشو نشون میده؟؟؟
این در و همسایه که میگی به نظرم خیلی بی بخار هم هستن!
یکی از دوستانم تعریف کرد گفت: یه بار پدر و مادر و خانوادم رفته بودن سفر و من تنها خونه بودم، همسایه ی دیوار به دیوارمون که توی یه طبقه زندگی می کردیم همیشه صدای داد و فریادش بلند بود! یه روز شنیدم صدای داد و فریاد و کتک کاریش بلند شد! به قدری که صدای ناله های زن و گریه های شدید بچه بلند شد پاشدم رفتم در زدم مرد درو باز کرد گفت فرمایش؟!؟ دیدم زنه از ترس یه گوشه کز کرده و بچه ی کوچیک از ترس زار میزنه! به مرده گفتم برو کنار تا زنگ نزدم به پلیس و نگفتم چی به سر این زن آوردی، خودمم شهادت میدم! زدم روی سینه ی مرده و کنارش زدم و رفتم بچه رو بغل گرفتم و دست زن رو گرفتم و آوردم خونه ی خودم. مرده همش داد میزد به تو ربطی نداره ما زن و شوهریم!!! بهش گفتم تا زمانی به من ربط نداره که صدای داد و هوارت توی گوشم نپیچه! خلاصه زن و بچه رو آوردم خونه و بچه رو از بس ترسیده بود و گریه کرده بود خوابوندم و زن رو هم کمی بهش دمنوش دادم خوابید و به شماره ی خانوادش زنگ زدم و تمام ماجرا رو برای پدرش توضیح دادم. پدرش از یه شهر دیگه راه افتاد و اومد چقدرم قدردانی کرد و دخترشو با بچه ش برد!
خلاصه تا مرده نرفت تعهد نداد زن و بچه ش برنگشتن!
می گفت زنه همیشه ازم تشکر می کنه چون بعد از اون اتفاق همسرش رفتارشو درست کرده بود!
حالا شما دلواپس همسایه های بی بخارتون نشید! چقد مهمن که توی هر کامنتت مینویسی همسایه ها همسایه ها! این همسایه ها حداقل می تونستن یه بار به این آقا تذکر بدن و از شما به عنوان یه زن تنها حمایت کنن!
پس اولین مورد اینه که از فکر در و همسایه بیای بیرون تا حداقل یه بخشی از فشار روانی که روت هست برداشته بشه.