2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143972 بازدید | 940 پست

قصه منم از اینجا شروع شد که تو مجردیم تصمیم گیرنده اصلی خودم بودم توکارها وخوشبختانه اکثر هم راه درست بود

اما متاهل که شدم همه وسط تصیمام بودن همه وسط زندگیم بودن شوهرمم ادم کاملا ساده وبی سیاستی بود اونام تا تونستن سو استفاده کردن زیرک بودن درلباس دوست ظاهر میشدن اما بامتن سازی چ ب سر زندگیمون ک نیوردن متن سازی های بسیار بسیار قوی که هرکی هم میشنید میگفتن چقدر خیر خواهن اما ...مادرشوهرم خدای سیاست بود ومن بی سیاست و شوهرساده تر از خودم افتادیم تو دامش بخدا هرروزمون بحث و دعوا شش سال کامل جهنم بود زندگیمون میگم جهنم واقعا جهنم بودا دوتامون کارمند ومشکل خاصی نداشتیم از لحاظ مالی یا...اما بخدا هرروزمون بحث و دعوا همشم بخاطر متن سازی های مادرشوهر من اون موقع اصلا نمیفهمیدم متن سازی چیه چقدربخاطر بیسیاستیم مقصرشدم نهایت بی احترامی میکردن درغیاب همسرم اما جلوش مث ملکه باهام رفتار میشد شوهرم یک ماه یک ماه میرفت ماموریت یه زنگی نمیزدن اما وقتی میومد مهمونی انچنانی   سرزدن واحترامو...شوهرمم میگفت توبدی مشکل از توست حتی دعواهای شدید کتک زدن های وحشتناک واز خونه بیرونم میکرد تهمت های ناروا خلاصه که شش سال ب همین جهنمی گذشت بعد زایمانم بودواوضاع وخیمترشده بود اصلا محل نمیذاشت اذیتم میکرد همشم بخاطر حرفای مادرش بود منم تو نی نی سایت داشتم میچرخیدم که یهو تاپیک من خودم رادوست دارم دیدم رفتم توش و شد نقطه عطف زندگیم 

بعد از سی سال تازه ارتباط اجتماعیو فهمیدم 

الان تقریبا سه سالی میگذره وتو این سه سال نرم نرم تونستم شوهرمو همراه کنم والبته خداهم کمک کرد و دستشونو رو کرد تو چنتا مسئله مهم متن سازی تو طولانی مدت خیلییی اثر داره میگم طولانی مدت چون مردا حوصله داستان و صحبت زیادو ندارن مثلا امروز در حد ی جمله بگو بعد دوسه روز دیگه هم با یه جمله دیگه تقویتش کن من تمام این سه سالو متن سازی کردم که الان تا حدودی زیرک شده اینقدر ساده بود ک سریع گول میخورد  باقربونت برم وفداتشم و زبون بازیای مادرش وخواهرش تو دامشون میفتادو اونام نقشه هاشونو پیاده میکردن  وزندگیمونو تلخ تلخ میکردن اما الان بهترشده اوضاعمون وهمشو مدیون لطف خدا و کمک های بانو ارتمیسم دیشب تو یه مجلس شام غریبان بود خیلی براتون دعا کردم  ک واسطه خیر رسوندن بهمون شدین من زندگیم جهنم بود اما شما واسطه شدین که ترمیم بشه و قابل تحمل

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

متن سازی معجزه میکنه ب شرطی که پخته وقوی باشه و درظاهر کاملا منطقی و خیرخواهانه اولاش سخته اما کم کم پخته میشه متنامون قرارنیس بشینیمو فک کنیم تو طول روز زمانی ک غذا میپزین ظرف میشورین حمام میرین تو ذهنتون مشغول متن سازی بشین اینقد تصفیه اش کنین تا یه متن بی عیب ونقص و پخته براون روز درست کنین و عصر یاشب براهمسرتون بازگو کنین وقتای بیکاریتون تو ذهنتون متنهای زیادی بسازین برا روزای مبادا مثلا صحنه های تکراریو مجسم کنین و متن های پخته ایی بسازین برا اون زمانها ک غافل گیر نشین یا متن های خام و ضایع هول هولکی نسازین اینجوری مطمئن باشین برنده هرمیدانی هستین 

فقط تمرین و مطالعه هرچی متنهاتون هم منطقی تر باشه شخصیتتون زیباتر جامی افته بین بقیه مثلا خانواده شوهرم سن خودشونو خیلی کمتر از سن واقعی میگن منم یه بار یه جمعی بود گفتم همکارم حرف قشنگی درمورد سن و سال زد میگفت ادم اگه عمرش ب بطالت نگذشته باشه و دستاوردهای مفیدی پیدا کرده و به جایی رسیده دیگه دربند سن و سال نیس سنشو همونی میگه ک هست اما ادمایی که از عمرشون استفاده نکردن واحساس پوچی میکنن هی سنشونو میارن پایین و ک ماهنوز خیلیی وقت داریم برارسیدن ب یه جایی

یا مثلا درمورد بچم خیلی نظر میدادن چرا لاغره چرا کوتاهه چرا.....

گفتم یه بارفتیم فلان دکتر قبلش هم یه خانمه تو اتاق بود نوبت ماکه شد اون هنوز تو اتاق بود و میگفت دکتر توروخدا یه چی بدین ک بچم چاق شه وقتی رفت  دکتره  گفت چقدر بعضی از ادما بی فرهنگن یه ذره اگاهی ندارن درمورد بچه   اخه مگه پدر و مادرا یکی ان که بچه ها شبیه هم باشن یکی چاقه یکی لاغره یکی کوتاهه مهم اینه بچه سالمه نمیدونم چرا مردم فلان شهر شهر خودمونو میگفت اینقد بچه هارو باهم مقایسه میکنن واقعا از بی فرهنگیه 

البته اینا داستانای واقعی بودا اما من ی خورده شورش کرده بودم


بانوی عزیز ما لطفا مرحمت کنین و نظرتون رو راجب پیام من بدین..ممنون از حضورتون

همسر من و همسر خاهرم سر ی سری مسائل متاسفانه باهم دچار اختلاف شدید شدن مدتیه،و کارشون ب شکایت و دادگاه کشیده شده ورابطشون تیره و تارشده ،این وسط مادو خاهر حرفی بینمون زده نشده و باهمه مسائل دیدو بازدید و حرف و..داشتیم و سعی کردیم باب مسائل و اختلافات همسرانمون حرفی نزنیم،خاهر من باردار هست و تاچند هفته دیگه بچش دنیا میاد،حالا همسرم بمن میگه بچش ک دنیا بیاد نری خونه خاهرت وگرن کلاهمون تو هم میره ،شوهرش بد کرده با حیثیتم بازی کرده تو اگه بری منو له میکنی و.....خلاصه من حقیقتش گفتم باشه چشم😑😑اینو گفتم ک خونه متشنج نشه همسرم هم گارد نگیره و حداقل تا اون موقع ی راهی پیدا کنم و از خر شیطون بیارمش پایین....بنظرتون چیکار کنم،؟؟؟؟اینم بگم شوهر خاهرم واقعا بد کرده و توی دادگاه هم حق رو ب همسر من دادن از طرفی بی ادبی های زیادی کزده و همسر من ازش کینه بدل گرفته و از دستش بشدت عصبی هست..ممنون میشم نظرتون رو بگین ،🙏🙏🙏

باران که شدی؛مپرس این خانه کیست...🌱

من مادرشوهرم خیلی اذیتم کرده تهمت و دروغ و فحش و.....

حالا شوهرم میخواد ما ازش مراقبت کنیم منم اصلا نمیخوام چون شوهرم خیلی ب حرف مادرش گوش میده اولویت اولش مادرشه 

شوهرمم اگ بگم ماست سفیده میگه ن سیاهه کلا لج میکنه و قضیه و برعکس برداشت میکنه 

چجوری بهش بفهمونم ک منم ادمم و میخوام با شوهرم مستقل زندگی کنم 

و اینکه فعلا الان مشکلی نداریم چون با جاریم و مادرشوهرم تو یه ساختمون هستیم از الان این موضوع رو ب شوهرم بگم یا وقتی ک برادرشوهرم اینا جداشن و ما و مادرشوهرم موندیم بگم 

لطفا نظرتو بگو التماس 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

🙏دعا کنین زودتر از مادرشوهرم جداشم🙏
بانوی عزیز ما لطفا مرحمت کنین و نظرتون رو راجب پیام من بدین..ممنون از حضورتون همسر من و همسر خاهرم ...

سلام، یارا جان خیلی خوب مدیریت کردین آفرین.

اینکه اختلاف همسراتونو به رابطه ی خودتونو خواهرتون نکشیدین و حرفی نزدین، و اینکه به همسرتون گفتین چشم و جو رو آروم کردین.

به نظرم میتونین هماهنگ کنین خواهرتونو خونه ی پدرتون ملاقات کنین که باعث ناراحتی همسرتون هم نشه.

سلام، یارا جان خیلی خوب مدیریت کردین آفرین. اینکه اختلاف همسراتونو به رابطه ی خودتونو خواهرتون نکشی ...

سلام عزیزم،ممنونم...خاهرم خونه خودشون میره و مادرم میره پیشش...😑میدونی از مخفی کاری هم خوشم نمیاد حقیقتش،اصلا دوست ندارم جایی برم کاری کنم و همسرم ازش بیخبر باشه ...از مخفی کاری بیزارم

باران که شدی؛مپرس این خانه کیست...🌱
قصه منم از اینجا شروع شد که تو مجردیم تصمیم گیرنده اصلی خودم بودم توکارها وخوشبختانه اکثر هم راه درس ...

من مادرشوهرم بعدازعقد بهم گفت اگروقتی باهمسرت حرف یادعوایی داشتین به مامانت اینانگو.به منم نگو.گفت حتی به پسرمم سپردم اگردعوایی داشتین به من نگو.

پیش خودم به همسرم میگه که دین گفته اگه یه قرص نون داشتی وظیفته بدی به زنت و بیخیال پدرمادربشی تواینجورجاها.

اخلاقش درکل خوبه.

ببشترمتن سازی مادرشوهرم درباره بچه هاشه.جوری تربیتشون کرده که5پسرو1دخترش جونشونم براهم بدن.

منم مثل اکثرشماساده هستم.اگرمادرشوهرم خوب نبودمطمعنازندگی داغونی درانتظارم بود.ولی بااینحال ازاکثرپیاماتون اسکرین میگیرم.یاددخترم بدم به وقتش!

لطفا مثالهای ملموس ازمتن سازی بزنین.همین دوتامثالتون عالی بود.موفق باشید.ممنون.

میشه برای شادی روح پدرم و سلامتی مادرم یه صلوات مهمونم کنی.....ممنون....

سلام  عزیزان ی موضوعی رو میخواستم بگم لطفا نظرتونو بگین 

من ی تاپیکو فعلا خوندم تموم کردم تاپیک صمیمیت وبت هم نصفش.‌..تاحدودی این کارارو اجرا کردم...ولی خونواده شوهر بدتر ازخودم کردن.‌نمیدونم شاید  تعادلو هنوز نتونستم برقرار کنم وره طولانی درپیش دارم

دراین حین من برای ازاین خونه رفتن ب این صمیمیت حداقل تا ی مدت نیاز دارم چون این طوری مادرشوهرم هوامو داره خانوما...ولی اگ اینطوری پیش برم مطمئنم شوهرمو یاد میدن و من همیشه دراینجا باعذاب زندگی میکنم

من مادرشوهرم برخلاف پدر شوهر م ادم خوبیه...و حرف حق میگه...اگ ازش دور شم سرنوشتم کلا عوض میشه 😔💔مجبورم برای  مدت با همشون خوب باشم چون ۷ سال اینطوری بودم و تغییر یهویی ک کردم همشون توشوکن واین ب ضررمه چون هیشکی ازبطن زندگی کس دیگه خبر نداره واقعا اینا خونواده ای ان ک این جور چیزا بدتر هارشون میکنه...البته ک همه چی دست خداست ومطمئنم ب منم کمک میکنه بریم ازاینجا 

حالا نظرتون رو بفرمائید من چیکار کنم؟😔💔واقعا تودوراهی ام

دوستای نینی سایتی دعام کنین به حاجتم برسم💚

موضوع دیگری هم هس اینه که

باهمسرمم تغییر کردم طوریکه امروز ک باهاش حرف میزدم میگم کی میای..میگه بیام ک قیافه بگیری واینا 😔💔

نمیدونم چیکار کنم درحالیکه قیافه هم نمیگیرم مثل همیشم فقط کم حرف وسنگین تر...چون همیشه وراجی میکردن ولبخند ژکوند مزخرف داشتم ..الان فک میکنن چی شده

چقدر اشتباه داشتم وهمین اشتباها منو تواین برهه از زندگیم قرار داده😔💔کاش قبل ازدواجم این تاپیکارومیدیدم

شوهر من ادمیه ک بم میگه فقط باید شاد باشی  برام 

اینطوری ب حرفم گوش میده 

ولی یکم ک کم حرف میشم  دیگه حرفمو گوش نمیده

@بانو آرتمیس

@دختر_گرانبها  

لطفا راهنماییم کنین

من برا رفتن ازاین خونه هرکاری میکنم انقدر ک درعذابم ازدستشون😔😭چیکار کنم حالا؟چ رفتاری درپیش بگیرم


دوستای نینی سایتی دعام کنین به حاجتم برسم💚
سلام عزیزم. ممنونم از لطفت. من اگر باشم مستقیم به خودش میگم. اگر توی حرفم با فرد دیگه ای، کسی بپره و ...

سلام بانوجان. خیلی ممنونم از پاسختون, بله این دختر دقیقا متوجه شده که من از یک حدی بیشتر نمیتونم باهاش برخورد کنم(بخاطر احترام پدر و مادرش) , جوری که توی این چندسال مواردی رو که به خودش تذکر میدادم پوزخند میزد یا شانه مینداخت بالا و رد میشد و من بیشتر کوچیک میشدم. مثلا بچه م رو بغل میکرد میبرد نزدیک سگ های باغ و وقتی بهش با جدیت میگفتم من بهت گفته بودم بچه رو نبر نزدیک سگ ها, حرفم رو نشنیدی؟؟ واکنشش یه خنده از روی تمسخر بود و نزدیکتر شدن به سگ ها!! جوری که من اگه بچه م رو میخواستم باید باهاش گلاویز میشدم!! که ترجیح میدادم بخاطر حفظ شان خودم کوتاه بیام. بماند که چقدر از درون خورخوری میکردم و احساس عجز داشتم. میدیدم داره بچه رو بغل میکنه بهش میگفتم صبر کن میخوام لباس مرتب تنش کنم اینجوری نبرش جلوی مهمون ها, همون لحظه بغل میکرد و قه قهه زنان بچه رو میبرد مهمونا ببینن. وقتی میگفتم مگه بهت نگفتم اینجوری نبرش متوجه نشدی؟؟؟ دستشو به حالت "برو بابا" تکون میداد و میرفت. بخاطر همین من دیگه ترجیح دادم اصلا با خودش وارد مکالمه نشم چون بیشتر ناتوانیم در مقابلش آشکار میشد. اونشب هم توی شلوغی خونه پدرشوهرم که من به جمع حاضر گفتم چقدر هوا گرمه, بغل گوشم رد شد چیزی گفت که مفهومش این بود "اینجا خونه پدربزرگ ماست و من خاله هام و خواهر برادرام صاحب اختیاریم, تو عضو اضافی هستی پس اعتراض به چیزی نکن" میدونستم اگه برگردم بگم به چه حقی این حرف رو زدی, میخواد بگه من نگفتم توهم زدی حالت خوش نیست!! بنابراین ترجیح دادم خودمو باهاش دهن به دهن نکنم و همونطور که همسرم گفته بود به مادرش هشدار رو بدم. چون بعد از این دیگه اون رفتار معمولی رو هم از من نخواهد دید. به مادرش گفتم دخترت احترام به بزرگتر رو بلد نیست, تا اگه رسیدگی نکرد بعدا هم حق اعتراض نداشته باشه. از این‌به بعد همونطور که شما گفتید میخوام متوجهش کنم که این رفتارهاش به ضرر خودش هست, مثلا خیلی خونسرد بگم فلانی از درشتی هیکلت خجالت بکش بزرگ شدیا ولی رفتارت مثل بچه دبستانی هاست هنوز, یا بگم فلانی امسال میخوای بری دانشگاه یکم رفتار و گفتار صحیح رو یاد بگیر که وقتی وارد جامعه میشی نماینده خوبی برای نشون دادن تربیت خانوادگیت باشی....

اینارو قبلا نمیتونستم بگم‌چون مادرش بدجور معترض میشد اما الان که رسیدگی به دلخوری من نکرد دیگه حق اعتراض رو از خودش سلب کرد. 

از توانایی اقدام‌ به مقابله گفتید بانوجان, باید بگم که من قبلا بین خانواده همسرم توان اعتراض به هیییییچی رو نداشتم, حتی ساده ترین حق و حقوقم, و با کوچکترین حرفی دسته جمعی بهم‌ میپریدن. اما با کمک تاپیک های قبلی شما تا اینحد رشد کردم که الان احترامم از جانب بزرگترهاشون رعایت میشه(خیلی چالش داشتم تا از مراحل سختش عبور کردم و براشون جا انداختم که من اون شخص ساده و مظلوم سابق نیستم دیگه و اونا هم بعد از یکی دوسال تقلا دست از مقاومت برداشتن و پذیرفتن), قبلا بلد نبودم چی بگم و چجوری بگم که موثر واقع بشه, تمام حرفام و کارام به ضرر خودم تموم میشد و نمیتونستم حقمو بگیرم, زود عصبانی میشدم و بهم میریختم ولی حرف شمارو آویزه گوشم کردم "عصبانی بشی باختی" خیلی تمرین کردم تا خودم رو ساختم و هنوزم خیلی راه دارم . مرتبا باید نکات تاپیک های قبل رو مرور کنم و ممارست‌داشته باشم. خیلی ازتون ممنونم واقعا زندگی منو از جنگ اعصاب به محیطی آروم و پر از لبخند و دوستی تبدیل کردید❤

ضمنا به توصیه تون عمل کردم و با گذروندم دوره های آموزشی لازم, بزودی کارگاه تولیدی خودم رو راه میندازم به یاری خدا🙏😍


حسین (ع)جانم ؛غبار ماتم تو آبرو به من بخشید...به عالمی ندهم این غبار ماتم را... به نیل قطرهِ اشک محبتت ندهم...اگر دهند به دو دستم تمام عالم را ... ♥️    خرّم آن روز كه پرواز كنم تا بر‍‍ِ دوست🍃   اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری(س)💚🍃
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792