2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143952 بازدید | 940 پست
بانوی عزیزم  من امروز یه تجربه کوچیک داشتم اما خیلی برا خودم قدم بزرگی بود  انقدر خوشحالم ...

آفرین عزیزم، موفق باشی گلم، التماس دعای بسیار...

اتفاقا من هم چند روز پیش توی شرایط مشابهی قرار گرفتم، خداروشکر مخاطبینم اکثرا انسان های فرهیخته ای هستن ولی یه نفر اومد نوشت دوباره ریاکاری ها شروع شد و خسته شدیم از این همه دروغ و ریا و ... . من هم براش پیام دادم گفتم ببخشید دقیقا چی شما رو ناراحت کرده؟ گفت دروغ و ریا! هر سال هرچی آدم دروغگو و ریاکاره جمع میشه و حسین حسین می کنه! منم گفتم به نظر شما با شناختی که از من دارین تا به حال دروغی از من شنیدین یا ریایی توی رفتارام دیدین؟ اگر چیزی بوده لطفا صادقانه بگین. گفت نه شما با بقیه فرق دارین. گفتم منم عزادار حسینم، اعتقاداتم بسیار برام محترم هستن و به قول شما هر سال حسین حسین می کنم! 

باورتون میشه پیاممو خوند و مدتی طول کشید تا جواب بده! قشنگ متوجه شدم جوابی نداره بده!

بعد اومد فقط نوشت: درسته.

یه بار دیگه هم اومد بحث اعتقادی کنه گفتم ببخشید اگر ممکنه در این مورد صحبت نکنیم. پرسید چرا؟؟؟؟؟

گفتم من اعتقاداتم برام محترم و ارزشمند هستن، ممکنه حرفی زده بشه که یا من مورد بی حرمتی قرار بگیرم یا شما پس مصلحت نمی بینم در این مورد صحبتی بشه. اونم نوشت چشم و تموم شد.


سلام بانو جان موضوع من ارتباطي با تاپيك نداره يه مسئله اي دارم ميخواستم يه راه حل برام بگين من وقتي ازدواج كردم خواهر شوهرم خيلي اذيتم ميكرد و چون همسرم پسر كوچيك بود و پدر مادر مريض داشت كلا تو ي خونه باهم زندگي ميكرديم و اين خواهرشوهرم اينقد بهم توهين كرد اونقد اذيتم مرد كه برام مثه يه شيطان بود دروغاي خيلي عجيبي سرهم ميكرد زندگي منو داغون كرد كلاخلاصه شده بود شوهر دوم يه حكمي ميكرد ك خونه بابام ميرفتم بايد اون اجازه ميداد خداروشكر ي ساله ازدواج كرده ولي بقرآن الانم اون استرسو دارم نسبت بهش الان خيلي خوب شده ولي بازم كه مياد خونمون بهش محبت افراطي ميكنم وسايل براش ميگيرم ميگم چون مادر نداره گناه داره ولي حس ميكنم بهش باج ميدم دوست ندارم كينه اي باشم ولي دوست دارم قاطع باشم و اين استرس نداشته باشم فقط دنبال توضيح دادن هستم براش اينم بگم بقيه اعضاي خانواده همسرم خيلي خوبن واقعا مخصوصا اون يكي خواهر شوهرام ولي اين يكي دنيارو برام جهنم كرد لطفا يه پيشنهادي بهم بدين از اين به بعد قاطع باشم اگه جايي خوب توضيح ندادم كه متوجه بشين بگين

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اونا میخوان اصلا تحصیل من شروع نشه  نمی دونم شاید اگه قبول بشم اونا هم بدونن من حرفاشون برام م ...

گلم خیلی نیازی نیست اطرافیان از برنامه هات خبر داشته باشن.

من الان کاری رو شروع کردم فعلا توی مراحل مقدماتیه ولی حتی صمیمی ترین دوستانمم در جریان نیستن. اتفاقا هر روزم با هم در تماسیم اما دلیلی نمی بینم که ریز به ریز برنامه هامو توضیح بدم، مثلا میگم برای کاری بیرون بودم! یا حتی جایی که کار داشتم خیلی اتفاقی چهارتا از همکارامو دیدم، ازم خواستن همراهشون برم گفتم ممنونم شما برین من کاری دارم باید بمونم! همین! کنارشون ننشستم که سوال خصوصی بپرسن و باهاشون گرم نگرفتم، فقط سلام و احوالپرسی! سرمم با گوشی گرم کردم که نگاهم بهشون برخورد نکنه که فرصتی برای پرسش براشون پیش بیاد! بعدم خداحافظی کردن و رفتن، منم موندم!

کلا منم تجربه دارم وقتی میخوام کاری رو انجام بدم هرکس عقیده ی خودشو میخواد به کرسی بنشونه! پس من وقتی تصمیم قطعی خودمو گرفتم نیازی نمی بینم همه در جریان باشن! چون خودم چنین رفتاری رو پیش گرفتم وقتی دوستان و اطرافیانم برام میگن مثلا ما چنین کاری کردیم دلخور نمیشم که چطور من همه چیزمو براشون میگم ولی اونا برا من نمیگن! چون خود من هم بنا بر مصلحت، مسائل شخصیمو با همه درمیون نمیذارم.

گلم خیلی نیازی نیست اطرافیان از برنامه هات خبر داشته باشن. من الان کاری رو شروع کردم فعلا توی مراحل ...

بله کاملا با حرفاتون موافقم

فقط خدا کنه همسرم رو بتونم متقاعد کنم که تصمیم هامون مثل راز بمونه متاسفانه همسرم خیلی با خانوادش صمیمی هستش...

فعلا که میخوام یه چند روز صبر کنم

توکل بر خدا

ممنون عزیزم

بانو ارتمیس عزیزم خیلی خوشحالم برگشتید.من این مدت که نبودید فقط داشتم اسکرین هایی که از پست هاتون د ...

سلام به همگی و و دختر گرانبها و هم چنین بانو ارتمیس عزیز
بانو یه سوالی داشتم.من این مدت خیلی رو خودم کارکردم و با تاپیک هاتون واقعا رشد کردم
و فهمیدم ۹۰ درصد مشکلاتم از بی سیاستی و صبور نبودن .زود جوش بودن و خودم رو دوست نداشتن و بی عزت نفس بودن و وابستگی زیاد به همسر و مهر طلب بودن ووووو خیلی چیزهای دیگه ای بود که من داشتم و در اینجا نمیگنجه که بگم.چون واقعا تو سن کم ازدواج کردم و خیلی بی تجربه بودم.و الان خدارو شکر بهتر شدم و احترامی رو که خودم از خودم گرفته بودم رو بدست اوردم.ولی یه مساله ای هست که دارم و فکر میکنم که برام حل نشده و میفهمم پس من تازه اول راهم و شاید این یه کلنجار درونی برای شروع تغییره
مثلا من اوایل که خونه مادرشوهرم میرفتیم(  اینو بگم که مادر شوهرم خیلی از ما استقبال میکنه و دوست داره همش با هم در ارتباط باشیم و اینکه خیلی تو غذا و پذیرایی کم نمیذاره و بگم که چون روپای خودشه و کلا مستقل هست و یجورایی غد و کله شقه البته به معنای مثبتش حاضر نیست مثلا من کارکنم یا مثلا ظرفارو بشورم و ....) و یجورایی اصلا و ابدا حس کوزت بودن رو ندارم همش میگفتم اینجا بمونیم و مشکلی نیست و ...ولی الان  ولی یه چیز که منو اذیت میکنه اینه که خوب منم دوست دارم یه وقتایی برنامه های خودمونو داشته باشم و وقتی اومدیم خونشون فرداییش زودتر برگردیم و شوهرمم انصافا موافقه که من کار دارم ولی مادر شوهرم نمیذاره و اگه بیایم دلخور و ناراحت میشه و یجورایی وابسته به بچه هاش هست.من قبل از تغییراتم  به خودم میگفتم ولش کن بی خیال حالا امروزم بمونیم بد نمیگذره که ...ولی الان انگار یچیزی درونمو میخوره و میگه نه تو نمیتونی راحت حرفاتو بزنی ، مثلا قرار بود تغییر کنی و عزت نفس داشته باشی و اینجوری میشه که بعضی مواقع حتی اگه کارخاصی هم تو خونمون نداشته باشم از لجم با خودم میگم که نه حتما باید برم تا به خودم ثابت کنم که مثلا من تونستم حرف دلمو بزنم و نه بگم.یجورایی حس میکنم وسواس پیدا کردم و انگار دچار کمال طلبی بیش از حد شدم.میشه لطفا کمکم کنید بدونم واقعا کجاها باید کوتاه بیام و کجاها حرفمو بزنم؟ من در واقع مشکل اصلی رو با خودم دارم که تکلیفم با خودم معلوم نیست.و به خاطر این تفکرات و خودخوری ها مهمانی رو به خودم تلخ کرده و اصلا از لحظه اکنون لذت  نمیبرم.این یه مثالش از خودخوری هام هست .در روابط با همسرمم همینطور فکر میکنم که نمیدونم کجاها باید چشم پوشی کنم و بزرگی خودمو نشون بدم تا به همسرم ثابت کنم که دیگه بچه نیستم و کجاها "نه " بزرگ بگم و از حقم نگذرم.

بله کاملا با حرفاتون موافقم فقط خدا کنه همسرم رو بتونم متقاعد کنم که تصمیم هامون مثل راز بمونه متاس ...

خواهش می کنم گلم.

ان شاالله که نتیجه می گیری.

اول این نکته رو بدون یه شبه جواب نمی گیری و با استمرار و مداومت هست که جواب می گیری و توی این مسیر باید صبور باشی. گاهی هم ممکنه همسرتون مسائلی رو منتقل کنه که نباید خیلی حساسیت به خرج بدی و انتظار داشته باشی خیلی سریع تغییر کنه. با متن سازی درست، آروم آروم میتونی همسرتو قانع کنی که مسائل خصوصی رو منتقل نکنه.

بذار من یه مثال برات بزنم. عموی من همسایمونه و پدرم معمولا همه ی مسائلمونو به اونا انتقال می داد ولی چند بار که اونها تصمیمات و برنامه هاشونو از ما پنهان کردن، ما به پدرم گوشزد کردیم که ببین تو همه چیزو میری میگی ولی اونا کمترین مسائلشونو به ما نمیگن! همین باعث شد به مرور پدرم خودش به این باور برسه که نباید چیزی به اونا بگه.


سلام بانوارتمیس وقت بخیر خسته نباشید انشالله هرجا هستید تن سالم و دل خوش داشته باشید .

بانوی عزیزم من ۸سال ازدواج کردم شوهرم تو این ۸سال مخفی کاری میکنه یه برادر ۳۲ساله مجرد داره پول بهش میده وخونوادش ثروتمندن انقد به فکر خونوادشه به فکر خونه زندگی خودش نیست .

ما تهرانیم اونا شهرستان سالی دوبار برمیگردیم هرچیم بریم ۵روزی میمونیم شوهرم با برادرش هرروز میرن خرید و هرچی هم برمیگردن هرچی که شوهرم خریده میده دست برادرش که من ندونم خودش خریده اینم بگم مادرشوهرم برادراشو دعوت میکنه درحد ۷۰نفر خداشاهده منو شوهرم فقط ۲نفریم باید هزینه مهمونیاشونم بده .مخفی کاریش داره زجرم میده .مادرش خیلی انتظار داره ازش خیلی بخدا .وضع خونه و زندگیم خیلی خرابه مستاجریم حتی مبل و خیلی وسایل دیگه نداریم هروقت میریم مادرش مثلا به اون پسر مجردش میگه که بریم کهنه شور و یه سری وسایل برقی دیگه بخریم درحد ۱۰میلیون بعد من میدونم که شوهرم پرداخت میکنه .ولی هیچی دستم نیست که ثابت کنم . پدرشوهرمم ثروتمنده .اینم بگم من به شوهرم بگم فلان وسیله رو خودمون میخواییم میگه پول ندارم.


بانو جان باخودم میگم که احتمالا اگ ۵روزم خونه پدرم باشیم شوهرم  باخودش میگه که باید واس خونه پدرمنم خرج کنه درحالی که پدر من هرگز خداشاهده نمیزاره یه کیلو میوه هم بخریم . شوهرم میاد خونه پدرم میره اون بالا میشه بحدی رفتارش وقیحه که خجالت میکشم باهاش برم خونه پدرم نمیدونم چیکار کنم .رفتاراش عجیبه .میشینه قل میکشه پدر پیرم میره از جلو پاش بلند نمیشه .اگ مثلا غذای ساده باشه نمیخوره درحالی که من خونه مادرش روزه بودم ۳روز مادرش سحری هم درست نکرده بخدا قسم ظرف میشورم جارو میکشم ولی شوهرم اصلا واس خونوادم ارزش قایل نیست .پدرمادرم سالی یکبار میان خونم پشت میکنه بهشون وقتی میشینیم اخم میکنه کاری میکنه عمدا دعوامون بشه و بی احترامی های دیگه .اینم بگم پدرمادرم خیلی احترامشو میگیرن خیلی خیلی .یه هزارم درصد خونوادش احترامی برای من قائل نیستن .



۲۱.۳.۰۱شروع
به نظرمن وقتی بهتون توجه ندارند شمام همونقدر باش براشون واینکه تا حد ممکن توقعتو از خانواده شوهر بیا ...


مرسی عزیزم اره دقیقا بعضی از کارها از آدم انرژی زیادی میگیره و منم در حد توانم نیست. از خرفت که گفتی با شوهرم اینطوری حرف بزنم خیلی خوشم اومد، خیلی عالی گفتی، متاسفانه مادر شوهر من از متن سازی به شکل کاملا ماهرانی استفاده می‌کنه و با اینکه این کار رو می‌کنه همیشه موفقه😁😁 من ماهی یکبار مجبورم بچم را ببرم بیمارستان و این کار واقعا روحیه من را ضعیف کردن و عملا فکر کنم دارم افسرده میشم. انشالله بتونم همون روحیه گذشته را داشته باشم قبلا این مشکلاتم وجود نداشت ولی الان ....

مرسی عزیزم بابت حرفهای خوبت🌹🌹

سلام عزیزم. حتما کاری رو که حالت رو خوب میکنه انجام بده. اما مخفیانه. با سیاست و درایت. از خوندن متن ...

سلام عزیزم خوشحالم که مجدد به سایت برگشتین

ان شاءالله که به حق این شب های عزیز حاجت روا بشین که اینقدر خالصانه واسه کمک به زن های سرزمینتون وقت میذارین

سوال من شاید ربطی به موضوع تاپیک نداشته باشه

شما بارها گفتین که خودتون دست بذارین روی زانوتون و از جا بلند بشین

حقوق همسرم واقعا کفاف زندگی ما رو نمیده بارها با زبان خوش و بحث و جدل و قهر و دعوا نتونستم راضی به انجام کاری بکنمش با این که ساعت ۲میاد خونه

خودم دلم میخواد یه کاری راه بندازم اما هر چی میگم مخالفت میکنه حدود صد تومن طلا دارم هر چی میگم بیا یه کاری باهاش انجام بدم میگه ریسکه دلم فروش کتاب و لوازم التحریر یا عطاری میخواد(فروشندگی چیزهای دیگه رو هم دوست ندارم)منتهی قبول نمیکنه چطوری میتونم راضیش کنم کما اینکه بچه هام بزرگن و کار خاصی ندارم و واقعا از بیکاری رنج میبرم لیسانس زبان دارم 

تازگیا هم ارشد روانشناسی شرکت کردم هرچند میدونم دیگه به درس نباید فکر کنم چون ۳۸سالمه

از لیسانسم هم نتونستم پول دربیارم تازگیا دارم دوباره زبانمو قوی میکنم

میتونین منو راهنمایی کنین تا منم بدونم واقعا باید چطوری به یه روشی به درآمد برسم از طریق درس یا کار خونگی

هرچند باید همسرم رو هم راضی کنم

ممنون میشم جواب بدین

سلام به بانوآرتمیس عزیز و همه دوستان

من با تاپیک های قبلی بانوآرتمیس خیلی روی خودم کار کردم و رورانه مطالب رو میخوندم و مرور داشتم توی این یکسال. یکی از چیزایی که از بانوی عزیز یاد گرفتم این بود که این دخترک های بی ادب و گستاخ خانواده همسر رو نادیده بگیرم توی جمع و توجه نکنم بهشون. همینکارو هم کردم, مثلا دختر خواهرشوهرم که ۱۸ سالشه نه سلام میکنه به من نه ادب رو رعایت میکنه و جوابای گستاخانه دادن رو هنر میدونه, منم کلا نادیده میگرفتمش. اما کار به جایی رسیده که من با یکی دیگه هم‌که همکلام هستم اون میپره وسط یک بی ادبی به من میکنه. من نهایتا به مامانش گفتم و گوشزد کردم که خیلی دلخور شدم از برخورد دخترت و این بی احترامی به بزرگتر از خودش رفتار درستی نیست, بهش گفتم من روی صحبتم با بزرگترها بود به اون ربطی نداشت که با گستاخی به من میپره. 

البته همسرم هم نظرش این بود که حتما بهشون بگو, خودمم چون در نظر داشتم بعد از این بهش بی محلی کامل کنم(دیگه بعد از چندین سال از زبونداری این دختر حوصله م تموم شده) ترجیح دادم مامانش علتش رو پیشاپیش بدونه و بعدا گله مند نشه(چون میدونم خیلی روی دخترش حساسه)

خب خواهرشوهرم که قضیه رو فهمید گفت باهاش صحبت میکنم بیینم یادشه که چی گفته؟!! منم گفتم اگه بگه یادش نیست که یعنی میخواد اشتباهش رو نپذیره وگرنه هر کسی خوب یادش هست که چی گفته و چی نگفته. بعد از اون هیچ ترتیب اثری نداد(اگرم داده در خفا چون در ظاهر چیزی ندیدم) و بنظر من بی سیاستی کرد چون اگه یک جمله به من میگفت دخترم گفته با زندایی نبودم یا فکر نمیکردم ناراحت بشه یا چیزی شبیه این, منم گذشت میکردم و دخترش مقصر باقی نمیموند اما الان که زد به بیخیالی و از نظرش مهم نبود,‌دیگه بعدا نمیتونه به من معترض بشه. اگرچه که تو این سالها دیدم‌که چقدر برای خودشون احترام میخوان ولی متقابلا احترام نمیذارن...

دوست دارم نظر بانوجان و شما دوستان فهیم رو بدونم که تا چقدر کارم درست بوده و چقدر غلط بوده و بعد از این چه برخوردی داشته باشم بهتره و اگه احیانا خواهرشوهرم گله کرد که چرا به دخترم بی محلی میکنی بهترین جمله در جوابش چیه

حسین (ع)جانم ؛غبار ماتم تو آبرو به من بخشید...به عالمی ندهم این غبار ماتم را... به نیل قطرهِ اشک محبتت ندهم...اگر دهند به دو دستم تمام عالم را ... ♥️    خرّم آن روز كه پرواز كنم تا بر‍‍ِ دوست🍃   اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری(س)💚🍃

مشکل اصلی من در این موارد اینه که انرژیم و حال و هوام منفی میشه و حال خوبم از بین میره تا چند روز گاهی حتی بیشتر. 

گاهی اوقات فکر میکنم شاید بهتره اغماض کنم تا توی چنین وبرزخی قرار نگیرم, برزخ اینکه حالا اهمیت میدن به دلخور شدنم یا نه, برزخ اینکه نکنه قدرنشناسی کرده باشم و این وسط خوبی های خواهرشوهرم رو نادیده گرفته باشم, برزخ اینکه نکنه بخاطر مبتدی بودنم در این راه چنزان ماهرانه نتونسته باشم از شخصیتم دفاع کنم و گل به خودی زده باشم, و کلا آدم بسیار عذاب وجدانی هستم و بخاطر همین هم چندسال اول ازدواجم همیشه سکوت میکردم و چشم پوشی میکردم تا جایی که همه بهم جری شده بودن و خیلی مشکلات داشتم با همشون, خیلی غم توی دلم بود و با همسرم بحث داشتیم...

آشنایی با تاپیک های بانوآرتمیس در سال ۹۹ من رو نجات داد و تونستم ۹۰ درصد مشکلاتم با همسر و خانواده همسر و دیگر اطرافیان رو حل کنم. الان دیگه همه حواسشون جمع شده و متوجه شدن که باید مراقب رفتار و  کلامشون باشن. اما گهگاهی هم که یه چیزایی پیش میاد و میخوام معترض بشم تا جلوی پیشرفت بی حرمتی رو بگیرم, تا چندروز انرژیم منفی میشه و احساس میکنم اون عشق ورزی به عالم هستی که در کتاب ها بهش توصیه شده رو زیر پا گذاشتم.

این رو هم لازم دیدم که بگم چون واقعا بابتش از بانوآرتمیس عزیزم ممنون و سپاسگزارم, احادیثی که توی تاپیک میارید بسیار بسیار راهگشا هستن برام و لذت میبرم از خوندنشون❤❤❤❤ امیدوارم ادامه دار باشه. خیلی عالیه

حسین (ع)جانم ؛غبار ماتم تو آبرو به من بخشید...به عالمی ندهم این غبار ماتم را... به نیل قطرهِ اشک محبتت ندهم...اگر دهند به دو دستم تمام عالم را ... ♥️    خرّم آن روز كه پرواز كنم تا بر‍‍ِ دوست🍃   اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری(س)💚🍃
امام على عليه السلام : اِحْتَمِلْ ما يَمُرُّ عَلَيْكَ فَاِنَّ الاِْحْتِمالَ سِتْرُ الْعُيوبِ وَ اِنّ ...

بانوجان من نتونستم این حدیث رو به درستی اجرا کنم, انگار خوب برام جا نمیفته بردباری دقیقا یعنی چه واکنشی. مثلا من چندسال اول ازدواجم خیلی کوتاه اومدم خیلی ندید گرفتم خیلی گذشت کردم و خیلی به غفلت زدم. اینارو همون بردباری و صبوری میدونستم. اما پیامدهای منفی زیادی برام داشت و روز به روز اوضاع بدتر شد. تا جایی رسید که از نظر بقیه حق من همین بود و اعتراضم نابجا.  

 بردباری در این حدیث شریف چه مفهومی داره, خیلی ممنون میشم بیشتر برامون بازش کنید. 

حسین (ع)جانم ؛غبار ماتم تو آبرو به من بخشید...به عالمی ندهم این غبار ماتم را... به نیل قطرهِ اشک محبتت ندهم...اگر دهند به دو دستم تمام عالم را ... ♥️    خرّم آن روز كه پرواز كنم تا بر‍‍ِ دوست🍃   اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری(س)💚🍃
سلام عزیزم. زندگی سخت هست. خیلی هم سخته. البته بستگی به نگاه ما هم داره میزان سختی و آسونی اش. همینط ...

سلام بانو 

خیلی زیبا می نویسید.....

من این روزا تو دورانی هستم که هرچی جلو می رم باز به صفر میرسم ..... نمیدونم حکمت خدا چیه .....

نمیدونم معنی شروع دوباره میده ..... یا ازم میخواد بپذیرم ....

شده همون مثال معروف شما..... که بنز میخواهید به پراید قانع نشید ......

اگر قانع بشم پا رو باورم گذاشتم ...... از طرفی انگار خدا داره با اینکار باهام حرف میزنه ..... احساس اجبار دارم ..... نمیخوام قانع باشم و راضی ...... از صفر شروع کردن دلم من رو بد شکسته ..... اینقدر که هنگ کردم و تو تاریکی مطلق فرو رفتم ..... راه درست رو گم کردم ....‌. اعتماد به نفسم رو بشدت از دست دادم ..... بانو جان به نظر شما تو این وضع به حکمت خدا اعتماد کنم و دل از به قولی بنز بکنم ..... یا کوتاه نیام و از صفر شروع کنم 

من وقتی دل گیرم برای خودم یا شخصیت خیالی با اسم مستعار نامه می نویسم شما چیکار میکنید ؟😉
سلام به روی ماهت 😍 درسته به خاطر نزدیک بودن خونه هامون از مسائل همدیگه زودتر باخبر میشیم ولی اعترا ...

سلام عزیزم. آقایون باید به چشم دردسرهای انتقال حرف هارو ببینن متاسفانه. تا قبل از اینکه خودشون به شناخت برسند، هرچقدر هم شما مراقب باشید، فقط باعث میشه که مخفیانه کار کنند. اما می تونید با دانایی داستان هایی رو براشون تعریف کنید که چه زندگی هایی با این خبر بردن و آوردن ها از بین رفته. کلا به همسرتون بگید نه خبر بیار، نه خبر ببر. این به عقل و درایت نزدیک تر هست. شما هم از اون طرف ندونید بهتر هست. چون فکرتون مشغول میشه. ما باید با فکرمون چالش های زندگی مون رو حل کنیم و برای عزیزانمون وقت بگذاریم، پس ذهنمون رو اجاره ندیم به کسی.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

امضام🙂

bi_enteha | 9 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز