2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143959 بازدید | 940 پست
سلام عزیزم. ممنونم ازت. گاهی اوقات باید تلخ بود. مجبوریم به تلخ بودن. تا خورده نشیم. اما با کی تلخ ب ...

سلام عزیزم یک سوالی داشتم و دلم میخاد نظرتون رو بدونم چون حتما راهی که میدید بهترین نتیجه رو داره

من و خانواده همسرم خیلی تو مشکل بودیم با هم 

سر کار نکردن من و تنهایی نفرستادن پسرم به خونشون اگه یادتون باشه خیلی درمانده بودم اونموقع و بشدت فشار روحی زیادی رو تحمل میکردم  

خلاصه مادر شوهرم فوت شدن و پدر شوعرم خانمی رو صیغه کردن و خودشون میرفتن خونه اون خانم 

خواهر شوهرم و همسرم میگفتن تو باید بری خونه و کارهای پدر و برادرم رو انجام بدی و من یکمدت  رفتم و خواهر شوهر و پدر شوهرم سر یک مساله خیلی ساده که چرا برنج ات خوب دم نکشیده شروع به دعوا کردن با من و خیلی حرفهای بدی زدن و باعث شد بچه ام از شدت ترس همونجا خودش رو خیس کرد 

منم بعد از دعوا دیگه  نرفتم همسرم خیلی دعوا کرد که باید بری اما نرفتم و مقاومت کردم اما به  چند دلیل : اول اینکه خواهر شوهرم با پدرش دست به یکی شده بودن و دبگه انگار افسار بریده بودن علیه من و یجورایی حق همه کار و حرف پیدا کرده بودن و از هیچ بی احترامی دریغ نمیکردن و ممکن بود به زد و خورد بکشه (پدر شوهرم بشدت دست به زن داره و اعتیاد هم دارع ) و خوهار شوهرم بشددتتت پرش میکرد 

دوم اینکه تازه دکتر تشخیص اتیسم داده بود برای بچه ام و من خیلی خیلییییی شرایط روحی بدی داشتم و دوست نداشتم برم اونجا و جلو چشم بچه ام با مادرش دعوا بشه 

خلاصه تا سالگرد مادر شوهرم نرفتم و خواهر شوهرم با پدر شوهرم رفته بودن خونه برادرم دعوا و کلی داد و بیداد کرده بودن و حتی به من تهمت هم زده بودن و ابروی من رو پیش زنداداش و همسابه های برادرم برده بودن و چون شهر ما کوچیکه من رو انگشت نما کردن 

من تا سالگرد که پدر شوهرم زن صیغه ایش رو علنی کرد نرفتم و برای مراسم رفتم و باهاشون اشتی کردم 

اما خواهر شوهرم رو نمیتونم ببخشم چون هم رابطع من با مادرش رو خراب کردع بود هم با همسرم و هم پدرش 

و هم  دوباره بهم بی احترامی کرد منم اصلا نه باهاش صحبت میکنم و نه محل میدم و اون هم همینطور 

الان نمیدونم همین جور باهاش ادامه. بدم یا اگه منو دید سر صحبت رو باز کرد جوابش رو بدم،؟

دلیل دو دلی ام به خاطر اینکه اگه من صحبت کنم همسرم هم باهاش خیلی خودمانی میشه و فوری انگار مجوز پیدا میکنه دوبارع باهاش صمیمی بشه و میخام خودم و همسرم کلا ازش دور باشیم 

چون بشدت ادم سمی هست 

تا خوشی من رو ببینه همسرم رو پر میکنه و یک دعوا راه میندازه 

بعد از قطع رابطه باهاش تازه  بعد از ۸ سال عذاب روحی(منجر به مشکل اعصاب من شدن) تازه راحت شدم و دارم نفس میکشم و کلی بچه ام هم پیشرفت داره چون محیط خونه ارومه 

منو میبینه نه معذرت خواهی کرده نه سلام میده فقط میخاد یک سوال بپرسه و جواب بشنوه و بگع من پیش قدم شدم و اشتی کردیم و با خیال راحت با برادرش رابطه صمیمانه قبلی اش رو شروع کنه و دوباره همسرم رو پر کنه و با متن سازی بینمون اختلاف بندازه 

و یک اخلاقی داره ااینکه حس میکنه من هوو اش هستم هر کاری همسرم برای من و بچه ام انجام بده باید عین اش رو برای اون و پسرش انجام بده و گرنه با همسرم دعوا میکنه و دوباره خونمون اختلاف شدید میفته 

البته خیلی بدی های دیگه داره که بنویسم از بحث و حوصله خارج میشه 

همسرم با قطع رابطه و قهر من و خواهرش هیچچ مشکلی نداره 


اماخودم نمی‌دونم راه درست چی هست و یا کارم درسته ؟

اگه میشع راهنمایی ام کنید ممنون 

و قسم به نور،وقتی از زخم هایت وارد میشود،تا غم در آغوشت نگیرد...
سلام عزیزم. اصل مطلب رو گفتی. همه مون به صرف انسان بودن با همدیگه برابر هستیم. چیزهایی که از ما طبقه ...

همه مون به صرف انسان بودن با همدیگه برابر هستیم. چیزهایی که از ما طبقه می سازه و مارو از هم جدا میکنه، باعث میشه عزت نفسمون پایمال بشه. زیبایی، دارایی، تحصیلات، شغل، موقعیت خانوادگی و ... مواردی هست که باعث میشه خودمون رو کمتر یا بیشتر از دیگری ببینیم.


بانو آرتمیس عزیزم این جمله ها رو باید با طلا نوشت...

چقدر خوبه که ما از خودمون شروع کنیم و باورهامونو تغییر بدیم.

باور کنیم که ما همه انسان هستیم و با هم برابریم. ملاک ارزش گذاریمون بشه درک، فهم، شخصیت و انسانیت...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سلام عزیزم. ممنونم ازت. گاهی اوقات باید تلخ بود. مجبوریم به تلخ بودن. تا خورده نشیم. اما با کی تلخ ب ...

کاملا درسته بانو جان.

چند وقت پیش یک آشنا از من پرسید چرا جدا شدی؟

من فقط در یه جمله گفتم مناسب هم نبودیم! شروع کرد به ادامه ی سوال پرسیدن که من مستقیم گفتم مایل نیستم درمورد این موضوع صحبت کنم! اصرار اون یه طرف و استقامت من روی این جمله طرف دیگه! نهایتا شروع به گله گذاری هایی از گذشته کرد که من دیگه هم کلامش نشدم، بعد برگشت و به من گفت تو بد اخلاقی!

من ارتباطمو برای همیشه باهاش قطع کردم! 

به قول شما باید گاهی تلخ بود اما بدونیم کی و کجا! من در کل بداخلاق نیستم ولی چون حاضر نشدم به سوالات خصوصی اون شخص جواب بدم طرف بهش برخورد و منو محکوم به بداخلاقی کرد!


سلام عزیزم. قضیه شناخته شدن هم هست اینجا. اما جالب این هست که ایشون حرف از گرفتن حق میزنن، خیلی جالب ...


سلام بانوی عزیزم 

یه مشکلی هست من متاسفانه زیاد به اسم کاربرا دقت نمیکنم پس اون خانومی که از حق حرف زدن ایشون بودن ... 

درسته چون خودتونم قبلش گفته بودین سوال شخصی دوست ندارید که پرسیده شه 

میدونید به نظر من جای جذاب قصه نه گفتن اینه که خودت نه رو میگی و از نه شنیدن هم به هیچ عنوان ناراحت نمیشی و به هم نمیریزی من اینو تجربه کردم و برام خیلی جذاب بود دانشگاه که مجازی شد همکلاسی ها رو ندیدیم و خیلی کنجکاو بودم ببینم اما بعضیا عکس نمیزاشتن پروفایلشون ،   وقتی از یکی از همکلاسیام (دختر هستن ) عکس خواستم ایشون خیلی رک و مستقیم گفتن نه نمیتونم و دوست ندارم 😁 اگر منه قبلی بود شاید ناراحت میشد اما اصلا به هیچ عنوان ناراحت نشدم و به نظرش احترام گذاشتم واقعا این احترام گذاشتن به نظر دیگران انقدرررر سخت نیست که ما  درگیرش هستیم ...

بانو جان بازم میگم چقدرررر خوبه شما برگشتین آدم وقتی میدونه یه انسان موفقی مثله شما همین مسائل رو تو زندکیش اجرا میکنه با اطمینان و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری خودشم میتونه انجامش بده شاید قبلن یه درصدم شک داشت الان دیگه اونم نداره و راحت نه میگه 😊💪💪 مرسی که هستین 🌹🌹💙

سلام عزیزم من هنوز به نظر شما نرسیده بودم که همون کاربر رو منم رپیلی زدم     اولا ازتون م ...

درسته عزیزم، اتفاقا از مثال جالبی که درمورد شغل پدرتون گفتین لذت بردم و استفاده کردم.

بله من هم قبول دارم گفته های شما رو ، سردار سلیمانی توی عمق قلبها نفوذ کرده بودن ولی با همین حال من افرادی رو دیدم که هم نظر و هم عقیده ی ما نبودن! ما از اقتدار و ابهت سردار می گفتیم، از امنیت و آرامشی که داریم ولی اونها نظر دیگه ای داشتن!

همیشه به خودم میگم میلیونها انسان روی کره ی زمین زندگی می کنن با میلیونها طرز فکر متفاوت، بعضی ها به هم نزدیک و بعضی ها از هم دور! قرار نیست همه ی طرز فکرها به طرز فکر ما نزدیک باشه و قرار نیست ما به خاطر این موضوع دائم ناراحت بشیم یا مراقب باشیم دیگران ناراحت نشن! بازم تاکید می کنم ما مسئول احساسات دیگران نیستیم! مثلا یه نفر از حرف ما عصبانی میشه و شروع میکنه به بد و بیراه گفتن، بعدا که آروم میشه میگه تو منو عصبانی کردی و باعث شدی اون بد و بیراه ها رو بشنوی پس حقت بود! در حالی که عصبانیت صرفا یک احساسه که نشئت گرفته از افکار خودمونه! طرف حاضر نیست وقت بذاره و افکارشو اصلاح کنه بعد ما رو مقصر عصبانیتش می دونه!!!


من همیشه در هر شرایطی سعی کردم بهترین ورژن خودم باشم

همیشه سعی کردم جوری رفتار کنم ک وقتی به عقب نگاه میکنم نگم ای کاش فلان کارو میکردم و حسرتی تو دلم بمونه

اگرم بعد گذشت اون زمان یا اون موقعیت برمیگردم و میبینم کارم اشتباه بوده یا ...به خودم میگم حتما ک تو ،توی اون شرایط نهایت زورتو زدی و تهش همون بودی پس عیب نداره درستو بردارو برو


محل سکونت من جوری هست ک همه همو میشناسن و زیرو رو زندگی همدیگه رو خبر دارن

من بعد از کلی مبارزه برای سرو پا نگه داشتن زندگی

متوجه شدم فقط دارم زور بیجا میزنم و فرصت و جوونیم رو هدر میدم

و الان در شرف طلاق هستم

محیط کار منم تو محلمون هست و صاب کار ما مرد هست

وقتی متوجه موضوع شد خیلی خواست از طریق های مختلف وارد بحث زندگیه‌ ما بشه و از موضوع سر در بیاره

یجوری ک حتی گاهی اوقات جوری رفتار میکرد ک اگه منی ک زیر دستشم و تو محل همه دارن صحبت میکنن و اون از دهن من چیزی نشنیده پس از دوی مسابقه جامونده!

اما من طی رفتار هام و جلو نکشیدن بحثام بهش فهموندم ک

ن ،من ادمی نیستم ک بخوام راجبش حرف بزنم ...و اون هم ماجرا رو تقریبا تموم کرد

تا آخرین بار موقع رفتن وقتی لیوانش دستش بود و داشت آب میخورد ،وقتی بازم میخواست از من آمار بگیره  ک کجام خونه مامانمم یا نه ،منم کاملا برای این موقعیت خودمو اماده کرده بودم و جواب داشتم براش ،اما همون لحظه لیوان از دستش بد جور خورد زمین و صدای خیلی بدی هم کل فضا پیچید ...اونجا من دست کائنات رو قشنگ حس کردم ،جوری ک حتی نزاشت من لب به سخن باز کنم

انگار کائنات کامل فهموند بهش ک سرت تو کار خودت باشه

و جو خیلی سنگینی حاکم شد

و بعد اون دیگه خداروشکر هیچ صحبتی راجب این قضیه نشد

من معتقدم با گله و شکایت کردن راجب زندگی فقط دارم خودم رو تو لجن گذشته نگه میدارم

من حتی به دوستای نزدیکم راجب قضیه چیزی نگفتم ک اره فلان روز با من فلان کار شد و اینجوری به من گذشت و اون جوری شد و...

و با دوتا جمله قضیه رو سر هم اوردم ۱ازشون خواستم راجب این قضیه چیزی از من نپرسن چون فعلا هیچ تمایلی ندارم راجبش حرف بزنم ۲اگر دوستای واقعی من هستن تنها کمکی ک میتونن به من بکنن اینه ک اصلا راجب صحبتها و نظر هایی ک راجب زندگیم میشه رو برام خبر نیارن ...

و درنهایت به اون درجه رسیدم ک به همشون گفتم هر چی ک شنیدن درسته من حوصله توضیح دادن ندارم

و اونها هم کمکم کردن واقعا

موقعیت به ظاهر بغرنجی داره زندگیم اما من ارومم 🤍

چون خودمو قاطی بقیه ادمای محل نکردم

دوست داشتم اینارواینجا بگم چون تاپیکتون پربازدید هست وخیلی ها میتونن استفاده کنن


هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم 🌱🤍
درسته عزیزم، اتفاقا از مثال جالبی که درمورد شغل پدرتون گفتین لذت بردم و استفاده کردم. بله من هم قبو ...



خواهش میکنم واقعیتش من به خاطر شغل بابام خیلی اذیت کردم خودمو یعنی حرف دیگران باعث میشد  اما الان دیگه بیخیال شدم اتفاقا شغل بابام یه سنگ محکی شده که سریع آدما مخصوصا خواستگارامو بشناسم و عیارشون رو بدونم میدونین دیگه طلا رو باسنگ محک تشخیص میدن !!! 😅 

بله کاملا موافقم بانظرتون  شما از اون شاگرد زرنگاییا 😁

 هر چی بانو گفتن ملکه ذهنتون شده 👌👌 من حالا حالا ها باید تمرین کنم و اینکه تاپیکاشونو تموم نکردم کامل ولی تا همینجا هم خیلی چیزا یاد گرفتم 

سلام عزیزم. ممنونم ازت. گاهی اوقات باید تلخ بود. مجبوریم به تلخ بودن. تا خورده نشیم. اما با کی تلخ ب ...

بانو جان من معذرت میخوام شما نوشتید که دوست ندارید دیگه ادامه پیدا کنه این بحث  از اونجا که نی نی سایت صفحه به صفحه س منم همینجوری میخونم میام جلو و اگر بخوام نظر بدم دیگه همون لحظه نظر میدم که بعدا بین صفحه ها دنبالش نباشم خلاصه که اگه توضیح دادم برا این هستش که فک نکنید خدای نکرده به نظرتون  احترام نذاشتم و توجه نکردم نه متاسفانه دیر دیدم  🙏

سلام خدمت بانو آرتمیس عزیز،خدا رو شکر میکنم از اینکه دوباره اومدید،بانو جان من یه دختر 19 ساله بودم که به اصرار خانواده عقد کردم و تابه الان که دارم براتون مینویسم کمترین روزی بوده که با شوهرم دعوا نداشته باشیم من ۳۲ سالمه و یه دختر ۴ ساله دارم اونقدر شوهرم کتکم زده چه دوران عقد چه جلوی در و همسایه چه تو خیابون چه تو ماشین که هیچ عزت نفسی برام نمونده اونقدر تحقیرم کرده و بهم فحش داده که هر روز آرزوی مرگ میکنم خودکشی ناموفق هم داشتم بسیار بسیار عصبی و بددهن منم افسردگی خیلی شدید گرفتم طوری که حتی نمیتونم کارای روزمره رو انجام بدم و کار هر روزم گریه ست خانوادم طلاق رو بد میدونن چون دوران عقد هم نزاشتن جدا بشم و من هیچ پشتوانه ای ندارم با مشاور صحبت می‌کردم میگفت طلاق بگیر اما من امکانش رو ندارم از طرفی واقعا به معنای واقعی کلمه روانی شدم اندازه موهای سرم کتک خوردم از شما میخام راهنمایی کنید چطور قوی بشم و مقتدر از این همه ضعف خودم خسته شدم چطور به شوهرم توجهی نداشته باشم چون هر لحظه از زندگی ما به تنش میگذره تو رو خدا یه راهی پیش پای من بزارید من خیلی از این مرد ظلم دیدم چطور باید خودم رو نجات بدم ارادم خیلی ضعیفه و با کسی ارتباط ندارم و بهش وابسته ام اما هیچگونه علاقه ای در کار نیست 

اینم بگم که خودمم عصبی و پرخاشگر شدم اما خودم رو کنترل میکنم اما اون از هیچ چیزی ترس نداره و اونقدر صداش رو بالا میبره که همه میشنون،وقتایی بوده که اونقدر وحشیانه و یهویی با پا زده تو صورتم که حتی گریه هم نمیتونستم بکنم فقط مبهوت موندم بدترین ویژگی عصبی بودنشه سر هر چیزی که فکرش رو بکنید دعوا راه میندازه همیشه میگه من زور دارم هر کاری دلم بخواد میکنم من فعلا مجبور به ادامه این زندگی هستم اما میخام بشم یه خانمی که تغییر بکنه و قدرتمند بشه

از طرفی شوهرم بسیار خودشیفته و حق به جانب هست همیشه از من میخاد من تغییر کنم همیشه میگه من که مشکلی ندارم تو باید تغییر بکنی منم نه اعتماد به نفس دارم نه زن دانایی هستم یه آدم ضعیف و افسرده که هر لحظه احساس بدبختی داره و اونقدر افسرده که فقط به مرگ فکر میکنه،ببخشید اگه طولانی شد خیلی دلم پره

سلام عزیزم. اصل مطلب رو گفتی. همه مون به صرف انسان بودن با همدیگه برابر هستیم. چیزهایی که از ما طبقه ...

در رابطه با افزایش  اعتماد بنفس لازم دونستم دوستان رو با پیج

razie.ladyboss اشنا کنم 

و کتاب کاراکتر پرجراتی ک نوشتن به نظر میاد ک خیلی کاربردی باشه .ان شالله ماه بعد تهیه میکنمش


هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم 🌱🤍
از طرفی شوهرم بسیار خودشیفته و حق به جانب هست همیشه از من میخاد من تغییر کنم همیشه میگه من که مشکلی ...

عزیزم با اجازه منم میخوام چند خط براتون بنویسم 

دوست قشنگم همین ک شما متوجه ضعف های خودتون شدید و تونسید تک تک بگیدشون این یعنی شما خیلی قدرتمندید و توانایی تغییر شونو هم دارید

به نظرم مهم ترین چیز ک میتونه شروع یه راه جدید باشه براتون و شمارو وارد دنیای دیگه ای هم بکنه مستقل شدن از لحاظ مالیه ،اگه شما کار کنید و با هدف بریدجلو خودتون میتونید حامیه خودتون باشید 

اگه بیرون براتون سخته کار کردن ،خیلی ها تو خونه با همین موبایلی ک دستشونه کلی کار میکنن


هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم 🌱🤍
سلام شبیسل عزیزم، دلم برات تنگ شده بود. خدا خیر بده بانو آرتمیس رو که مجدد ما رو دور هم جمع کرد☺️ ...


سلام طناز عزیزم. منم همینطور خیلی خوشحالم که دوباره دور هم جمع هستیم تابیشتر از قبل یاد بگیریم. 

من هم فکر کردم پیش خودم این خانوم شاید مثل گذشته های ماهاست و اینجا بستر یادگیری و آموزش فراهم هست و بجای ناراحت شدن و جبهه گرفتن بیجا، از همین موضوع که باب میلش نبود و جواب نگرفت، خودش اصلاح رفتارش رو شرو کنه.و یچیزی یاد بگیره. درنهایت هرکس صلاح کار خودش رو میدونه....


خود من از اون زمان که پرنسس میومدو وقت میذاشتو بهمون از تجربه هاش یاد میداد، خواننده خاموش بودم ، اما خیییلی چیزا رو در خودم اصلاح کردم. انقدری  رفتارای غلط داشتم، سعی کردم خیلیهاشو با کمک ایشون اصلاح کنم و کردم و نتیجشم دارم میبینم.واقعا خدا خوش بخواد براشون. 



دعاکن. سپس رها کن. سعی نکن به زور دنبال نتیجه باشی.فقط به خدا اعتماد کن تا درهای درست را درزمان مناسب به رویت باز کند. 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز