سلام عزیزم یک سوالی داشتم و دلم میخاد نظرتون رو بدونم چون حتما راهی که میدید بهترین نتیجه رو داره
من و خانواده همسرم خیلی تو مشکل بودیم با هم
سر کار نکردن من و تنهایی نفرستادن پسرم به خونشون اگه یادتون باشه خیلی درمانده بودم اونموقع و بشدت فشار روحی زیادی رو تحمل میکردم
خلاصه مادر شوهرم فوت شدن و پدر شوعرم خانمی رو صیغه کردن و خودشون میرفتن خونه اون خانم
خواهر شوهرم و همسرم میگفتن تو باید بری خونه و کارهای پدر و برادرم رو انجام بدی و من یکمدت رفتم و خواهر شوهر و پدر شوهرم سر یک مساله خیلی ساده که چرا برنج ات خوب دم نکشیده شروع به دعوا کردن با من و خیلی حرفهای بدی زدن و باعث شد بچه ام از شدت ترس همونجا خودش رو خیس کرد
منم بعد از دعوا دیگه نرفتم همسرم خیلی دعوا کرد که باید بری اما نرفتم و مقاومت کردم اما به چند دلیل : اول اینکه خواهر شوهرم با پدرش دست به یکی شده بودن و دبگه انگار افسار بریده بودن علیه من و یجورایی حق همه کار و حرف پیدا کرده بودن و از هیچ بی احترامی دریغ نمیکردن و ممکن بود به زد و خورد بکشه (پدر شوهرم بشدت دست به زن داره و اعتیاد هم دارع ) و خوهار شوهرم بشددتتت پرش میکرد
دوم اینکه تازه دکتر تشخیص اتیسم داده بود برای بچه ام و من خیلی خیلییییی شرایط روحی بدی داشتم و دوست نداشتم برم اونجا و جلو چشم بچه ام با مادرش دعوا بشه
خلاصه تا سالگرد مادر شوهرم نرفتم و خواهر شوهرم با پدر شوهرم رفته بودن خونه برادرم دعوا و کلی داد و بیداد کرده بودن و حتی به من تهمت هم زده بودن و ابروی من رو پیش زنداداش و همسابه های برادرم برده بودن و چون شهر ما کوچیکه من رو انگشت نما کردن
من تا سالگرد که پدر شوهرم زن صیغه ایش رو علنی کرد نرفتم و برای مراسم رفتم و باهاشون اشتی کردم
اما خواهر شوهرم رو نمیتونم ببخشم چون هم رابطع من با مادرش رو خراب کردع بود هم با همسرم و هم پدرش
و هم دوباره بهم بی احترامی کرد منم اصلا نه باهاش صحبت میکنم و نه محل میدم و اون هم همینطور
الان نمیدونم همین جور باهاش ادامه. بدم یا اگه منو دید سر صحبت رو باز کرد جوابش رو بدم،؟
دلیل دو دلی ام به خاطر اینکه اگه من صحبت کنم همسرم هم باهاش خیلی خودمانی میشه و فوری انگار مجوز پیدا میکنه دوبارع باهاش صمیمی بشه و میخام خودم و همسرم کلا ازش دور باشیم
چون بشدت ادم سمی هست
تا خوشی من رو ببینه همسرم رو پر میکنه و یک دعوا راه میندازه
بعد از قطع رابطه باهاش تازه بعد از ۸ سال عذاب روحی(منجر به مشکل اعصاب من شدن) تازه راحت شدم و دارم نفس میکشم و کلی بچه ام هم پیشرفت داره چون محیط خونه ارومه
منو میبینه نه معذرت خواهی کرده نه سلام میده فقط میخاد یک سوال بپرسه و جواب بشنوه و بگع من پیش قدم شدم و اشتی کردیم و با خیال راحت با برادرش رابطه صمیمانه قبلی اش رو شروع کنه و دوباره همسرم رو پر کنه و با متن سازی بینمون اختلاف بندازه
و یک اخلاقی داره ااینکه حس میکنه من هوو اش هستم هر کاری همسرم برای من و بچه ام انجام بده باید عین اش رو برای اون و پسرش انجام بده و گرنه با همسرم دعوا میکنه و دوباره خونمون اختلاف شدید میفته
البته خیلی بدی های دیگه داره که بنویسم از بحث و حوصله خارج میشه
همسرم با قطع رابطه و قهر من و خواهرش هیچچ مشکلی نداره
اماخودم نمیدونم راه درست چی هست و یا کارم درسته ؟
اگه میشع راهنمایی ام کنید ممنون