چند روز بود باهم سرد بودن چون مامانم توی مسافرت جلوی دوست بابام باهاش شوخی کرد (با دوست بابام خیلی صمیمی هستیم و شوخی طوری نبود که اصلا مهم باشه یا بی احترامی باشه) صبح من تو اتاق بودم بابام به مامانم گفت بیا شلوارمو ت.نگ کن برام مامانم گفت نمیتونم بابامم گفت میخوام صد سال تن.گ نکنی برام یه سری حرف به همدیگه زدن که نشنیدم بعدش صدای ضرب اومد
خیلی شوکه شدم اومدم برم بیرون دیدم مامانم اشاره کرد بشینم سر جام فهمیدم بابام مامانمو زده
اینم بگم که مامانم کلا خیلی بابامو تحمل کرده بالای ۴۰ ساله زندگی میکنن باهم ولی واقعا از دستش عذاب میکشیم فقط خیانت کار نبود و دست بزن نداشت برای مامانم(برای من داشت) که الان دست بزن هم داره
مامانم حدود ۵ ساعت بیخبر از خونه رفت بیرون گوشیش هم خاموش بود وقتی برگشت ....