صدای عروسی میاد ، و من دلتنگ برادرم که نزدیک سه ماهه زیر خاک خوابیده ، نتونستم داماد شدنش رو ببینم ، نتونستم خوشبخت بودنش رو ببینم
انقدر قوی بود فقط سه روز آخر نشون داد که درد میکشه ، هیچ وقت نذاشت بفهمیم درد داره
قربون اون مظلومیتت بشم داداشم
گاهی وقتا بعد از اینکه عوارض شیمی درمانی میرفت و حالش خوب میشد میگفت من هیچیم نیست الکی اسم این بیماری رو بزرگ کردن جلوی آینه میگفت جوون مثل شیر رو میگین بخواب استراحت کن من هیچیم نیست
ولی یه روز که بخاطر عوارض تو بیمارستان حالش بد بود میگفت کاش برم اون دنیا من این دنیارو نمیخوام دیگه ، ماهم ناراحت میشدیم و زود میگفتیم خدا نکنه اینهمه آدم سرطان رو شکست دادن
فکرش رو هم نمیکردیم بره ، از کنار ذهنم هم نمیگذشت این فکر