من واقعا خسته شدم
خانواده خودمو همسرم درمورد همه چی ما نظر میدن
از نماز خوندن تا اینکه چرا شوهرت صبح فلان ساعت میره سرکار بنظر ما دیره
چرا میره شب نشینی با دوستاش؟ چرا تو عرضه نداری چرا مثل فلان دختر نتونستی جمعش کنی؟ ما براش زن گرفتیم درست شه و ...
من هیچکدوم ازین حرفا رو به شوهرم نگفتم خودم دارم میترکم
من هیچ موقع از زندگیم پیش خونوادش حرفی نزدم اونا نمیدونن ما چه بالاپایینایی رو گذروندیم نمیدونن من ازش راضیم چون راهی که پیش گرفتم داره جواب میده و با هم خوبیم فقط تو همه چی نظر میدن
یه روحیه ای هم دارن که اگه بهشون گفتی بالا چشت ابرو میشی بد عالم
خانومای متاهل شما از تجربه هاتون بگین
تو همچین مواقعی چه واکنشی درسته؟؟