آقا من یمدت قرآن میخوندم یه وجودی رو حس میکردم کنارم حتی صدای نفسشو میشنیدم گرماش حس میکردم بدنم مور مور میشد
منو بردن پیش سید گفت جن داری
بهم دعا داد گذاشتم تو اتاقم که باهاش غسل فلق انجام بدم
آقا شب این دعا بود تو اتاقم انگار تو بدنم غوغا بود یکی داشت تو بدنم خودشو میکوبید بهم شوک بهم میداد
فرداش به سید گفتم
اونم بهم گفت بخاطر این بوده که اون جن اذیت میشده بخاطر اون دعا و نمیخواسته تو اون غسل انجام بدی
چون آسیب میدیده و بدنت رو ترک میکرده