ما تو فامیل و اطرافیان و حتی خودمون داشتیم
من بچه که بودم خیلی وحشتناک جیغ میزدم و گریه میکردم جوری نفسم بند میومد ی روز بردنم پیش ی دعا نویس اون چنتا کار گفت که انجام بدیم مثلا یکیش این بود که یکی از لباسامو تیکه تیکه کنن و ی سری چیا به هر تیکه بخونن و... من خوب شدم گفته بودن از ما بهترون اذیتم میکردن.
تو عروسی ی بنده خدایی، تو کروات دوماد چوب کبریت سوخته پیدا کردن و زودی بردنش پیش دعانویس گفته بود طلسمه برا نابودی زندگیشون😐😐😐
و من به شدت اعتقاد دارم