مثلااز ی نفرخوشم میاد ولی وقتی حس میکنم سعی میکنه بهم نزدیک شه اونوقت دیگ ازش خوشم نمیاد یعنی تا میفهمم بهم حسی داره یا پیشنهاد میده یا ی ذره جدی بهش فکر کنم حس بدی بهش دارم ولی تا قبلش بهش کراش داشتم همیجوری نمیزارم کسی باهام صمیمی شه
اینقد خودمو در مقابل کسایی میدونم شاید بهم یه حسی دارن غد و یه دنده نشون میدم که دیشب یکیشون گفت بشو واسطه من میخوام به دوستت پیشنهاد بدم اینقدر بدم اومد بیشعور
من پیش خودم میگم من چی کم دارم؟؟؟ من که از زندگیم کاملا راضیمم دوست(دختران فکری بد نکنین)های زیادی دارم و کلی سرگرمی و گردش دارم و از همه مهمتر محبت خواهر و برادر و والدین برای چی ازدواج کنم
اتفاقا من می خواستم بگم از اعتماد به نفس و خود بزرگ بینی بالاشه !!!! استارتر احتمالا از اون دختراس ...
نه چون بیزار میشه دلیلش اینه خودش رو دوست نداره
خداوند متعال در قرآن به قلم قسم یاد کرد.پس نوشتن خیلی خیلی ارزش دارد وکارساز است.پس آرزوهایت را بنویس تا به آنها برسی...دردها وغمها وخشمهایت را بنویس وبه آب روان بینداز تا از آنها رهایی یابی.برای غلبه بر تنبلی برنامه ها وکارهایت را بنویس و به انها عمل کن و.....و به زودی روزی خواهد آمد که خواهی دید قلم برایت معجزه کرده و زندگیت متحول شده است.☀روان شناس هستم☀
این که به کسی اعتماد نکنی به راحتی ...خیلی هم خوبه...اگر زود اعتماد کنی زود گول میخوری
خداوند متعال در قرآن به قلم قسم یاد کرد.پس نوشتن خیلی خیلی ارزش دارد وکارساز است.پس آرزوهایت را بنویس تا به آنها برسی...دردها وغمها وخشمهایت را بنویس وبه آب روان بینداز تا از آنها رهایی یابی.برای غلبه بر تنبلی برنامه ها وکارهایت را بنویس و به انها عمل کن و.....و به زودی روزی خواهد آمد که خواهی دید قلم برایت معجزه کرده و زندگیت متحول شده است.☀روان شناس هستم☀