2777
2789

لطفا صبور باشید تا جزئیات یادم نره.اگه مشکل نازایی دارید شاید کمکتون کنه تاپیکم).

یه پسر ۷ ساله دارم سال ۹۳ و۹۴ تو نینی سایت بودم بعدش دیگه درگیر درس و کار وبچه شدم.ابتدای سال ۱۴۰۰ وقتی برای بار دوم اقدام به بارداری کردیم دیدم باز مثل اولی باردار نمیشم و نمیدونم از پیگیری ضعیف خودم بود یا دکترم که باز مشکلم حل نمیشد و باز مثل اولی خودم خیلی تحقیق کردم و مشکل رو پیدا کردم و درمان شدم.

الان باردارم هفته ۱۲ هستم و فردا سونو ان تی و غربالگری اول رو دارم.البته خیلی استرس دارم!

سر پسرم که ۹۴ دنیا اومد تاپیک نزدم اما اینسری نذر کردم اگه باز باردار شدم حتما بیام و تجربیاتم رو کامله کامل بگم.

خودم هم دامپزشک هستم و بی سررشته هم نبودم.البته بی انصافیه اگه از دکترم بد بگم چون خیلی دوسش دارم و پسرم رو پیشش بدنیا آوردم خیلی راحت و تمییز و الان دومی هم میخوام پیش همین دکتر دنیا بیارم که آخر سر اسم دکترم هم میگم که خیلی خیلی با وجدانه.

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سال ۹۰ بعد از یکسال دوستی ازدواج کردیم.من ۲۴سال سن داشتم و همسرم ۲۵.ما قصد نداشتیم زود بچه دار شیم چون هردو دانشجو بودیم و کار هم میکردیم.و می‌خواستیم از زندگیمون هم لذت ببریم.باهم کلی سفر بریم فیلم ببینیم و البته دوست داشتیم مهاجرت کنیم که تا الان نشده فعلا🤦‍♀️

خلاصه تا سال ۹۲ که خیلی سرمون شلوغ بود و البته فامیل همسرم یکم زیادی دخالت میکردن تو زندگیمون ولی ما اهمیت نمی‌دادیم و خوش بودیم.

تا اینکه سال ۹۲ جاریم که از من ۲سال کوچکتر بود ولی خب درسو کاری نداشت باردار شد و دوقلو دختر گیرشون اومد که البته با تمام وجودمون خوشحال شدیم و من هنوزم دختراشو خیلی خیلی دوست دارم جالبه که اونام منو خیلی دوست دارن.

از روزی که جاریم باردار شد حرفو حدیثا شروع شد.هر کس به ما می‌رسید آه می‌کشید ومیگفت آخه تو بزرگتری بچه دار نمیشی انشاالله خدابهت بچه بده!!

و چون من میونه م با بچه ها خوبه و جاریم هم افسردگی داشت بچه هاش هرجا من بودم میچسبیدن به من همه فکرمیکردن من بچه میخوام ولی نمیشه.جوری شده بود که با دامن زدن مادرشوهرمم بدتر شده بود و همه عالم آدم پخش شده بود که ما بچه دار نمیشیم.همون سال ۹۲ خواهرمم که از من ۳ سال بزرگتره باردار شد که اونم الان یه دختر داره.وحرفو حدیث ها به خونواده ی خودمم کشید!

خلاصه همون سال ۹۲ با وجود مشغله های زیاد انقدر همه وهمه وهمه فشار به ما آوردن که به همسرم گفتم بیا اقدام کنیم ما هم حالا تو ۹ ماه بارداری دانشگاهمم میرم کار پاره وقتمم میرم!!فکر میکردم بارداری راحته البته شاید برای بعضی باشه برای من نبود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز