سه ساله ازدواج کردیم شوهرم هیچ حامی نداشت پشتش خالیع و دستشم خالی ولی ب هرجوری هس دوتامون داریم کار میکنیم و زندگیمون و رو ب راه میکنیم تا دلتون بخاد قسط داریم فکر کنم برجی ۱۰تومن بشه.شوهرم مغازه داره الانم اوج کارشه .کارش فصلیه خلاصه اینارو گفتم بدونیداوضاعمون از چ قراره ولی بچها خونوادم مخصوصا مادرم ی وقتابی ی توقعایی داره با این ک میدونه ما چقد گرفتاریم مثلا امروز با خواهرم میخاستن برن دکتر حدود ۹۰کیلومتر راه ماشین خونه بود خواهرمم راننده اما توراه گله کرده بود ک چرا شوهرش نیومده منو ببره دکتر بخاطر اینکه ۵۰ کرایه نده
مثلا خواهرم تو ی تولیدی کار میکنه شوهرشم هست ولی ظهرا ب من میگه ناهارمو بیار کارگاه چون شوهرش غر میزنه اصن فکر نمیکنن ک من هر روز سر ظهر باید برم بیرون شهر شاید شوهرم غر بزنه دعوا کنیم .یا بگن اونم گشنه تشنه میاد خونه
مادرشوهر من دقیقااا اینطوره در عوص خانواده من ذره ای زحمت به بچه هاشون نمیدن. ذره ای حتی
بخدا من ی وقتایی میخان ی کاری کنن اینقد استرس میگیرم حرص میخورم چون باد میکنن محل نمیدن واقعا شرایط بدیه .دوبارم ی کاری انجام میدی دیگه وظیفه میدونن اگه ی بار نکنی کلی حرف میزنن و کم محلی میکنن