امشب شوهرم گفت بریم خونه مامانت اینا یه سری بزنیم بعد از چند روز که اونا مسافرت بودن گفت بریم ببینیمشون منم با اینکه راضی نبودم کوتاه اومدم گفتم بریم زنگ زدم به مادرم گفتم و رفتیم اونجا...شوهرم خیلی منو دوست داره و همش میچسبه به من ... هی گفتم یه کم فاصله بگیر گوش نکرد تا آخرش بابام عصبانی شد و به شوهرم گفت چه خبره انگار اومدی اینجا نامزد بازی و فلان مگه هر دیقه همو نمیبینین و این حرفا...خیلی خجالت کشیدم و ناراحت شدم.با یه حالت خیلی بدی من از اونجا اومدم بيرون و تا خونه گریه کردم...تا حالام گریه کردم الانم هرکار میکنم خوابم نمیبره...بنظرتون تقصیر شوهرم بود یا بابام؟
خب مگه نرفتید به اونا سر بزنید ،رفتید باز اونجا چسبیدید ب هم معذب شدن خب
خانواده ها سنتی هستند و پدرها حساس
ب نظرم پدرت بهش برخورده که میشد این کارا روتو خونه داشته باشید حالا اومدید پیش ما بزارید دوکلوم حرف بزنیم یا بتونیم نکاه کنیم لااقل
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.
منم دو نفر بچسبن به هم هی لوس بازی و عمیق بازی کنن معذب میشن فکر میکنم اوضاع خرابه باید ترک کنم اونجا رو
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.
چسبیدن منظورم اون مدلی نیست که...نشستیم کنار هم فقط دستشو گذاشته بود روی زانوم فقط همین
فعععک نکنما
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.
پدر بداخلاقش هم خوبه، من که الآن راضیم روزی هزاربار دعوا کنم ولی سایه اش بالا سرمون باشه نه رو تخت ب ...
خدا انشالا به پدرت سلامتی بده.پدر من کلا اخلاق نداره . از در رفتیم داخل همش اخم بود میخواستم زودی برگردم اما گفتم یه کم بشینیم حالا که اومدیم بعد بریم که کاش همون لحظه بلند میشدم میومدم...راستش بنظر خودم اینکه زن و شوهر کنار هم بشینن حالا مثلا اون دستشو روی زانوی من بزاره از نظر خودم اشکالی نداشت نمیدونم واقعا شایدم اشکال داره من اشتباه فکر میکنم
ممنون عزیزم💚دیگه باباها حساسن رو این چیزاالبته شاید بعضیا خیلی راحت باشن ولی شما اخلاق بابات میدونی ...
میدونی داشت با شوهرم حرف میزد یه لحظه اون حرفش تموم شده بود شوهرم برگشت به من گفت آخر هفته بریم ماهیگیری؟...این قاطی کرد که آره منو بی حرمت کردی من داشتم حرف میزدم باهات بعد تو داری با زنت حرف میزدی...شوهرمم گفت بخدا فکر کردم حرفش تموم شده و اینا..دیگه بابام شروع کرد...