اینم هست😂😂😂😂 منم ی خاطره مشابه تعریف کنم یوق کلید اسرار نشه واست اتفاق بیفته دور ازجون..
هفته ۳۲ بودم بخاطر انزیم کبد خارش شدید و اگزما پوستی گرفتم ک ختم بارداری دادن ولی گفتن اخر هفته ک ۳۳ بشی... مادرشوهرم اصراررررر ک شب یلدا باید بیای حالا منم معذب نمیتونستم دس ب بدنم بزنم بخارونم و اینا لباسایی ک چسبیده بود یهم خیلی سخت بود اینقدم حرص خوردم و از پله های ناجورشون بالا پابین شدم ب اخر هفته نرسیدم و فردا صبش کیسه ابم پاره شد زایمان کردم.. بعد ک گفتم من یچی میدونستم نمیخواستم بیام.. ماددشوهرم میگف ن خوب کار کردی اومدی نگا کن راحت شدی زایمان کردی😂😂