2777
2789
عنوان

عشق گمشده (داستان زندگی) 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂

| مشاهده متن کامل بحث + 70976 بازدید | 1067 پست

من تو سن 17 _ 18 سالگی تونسته بودم مهارت زیادی تو طبابت به دست بیارم طوری که گاهی با دیدن صورت آدما راحت می تونستم تشخیص بدم چه بیماری دارن البته طبیب می گفت کافی نیست و باید کلی کتاب بخونی و یه مشکل دیگه هم بود، اینکه جمعیت روستا کم بود و من تجربه ی کافی از درمان بیماری های مختلف نداشتم و اینکه خیلی از اهالی روستا فقط پیش طبیب می رفتن و کار منو قبول نداشتن چون من یه خانم بودم نه یه مرد

حتی بعضی زن هام با بی اعتمادی به من پیش طبیب می رفتن. طبیب هم براشون متاسف بود و گاهی اصلا نمی دیدشون

نمی دونستم گاهی حس می کردم از حسادته

تو زبون البته می گفتن اره خوبه محرم و نا محرمم رعایت می شه

چن باری که چن نفر زخمی رو تونستم خوب درمان کنم بهم گفتن نه انگار وافعا  یه چیزایی بلدی!!!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

قرار بود این بار که محمد بیاد روستا عقد و عروسی رو یه جا بگیرن

تو این حین پسر ارباب بازم بیماریش شدت گرفت و باز به اون خونه رفتم تا کمک دست طبیب باشم

حالش این بار خیلی بد تر از دفعه ی پیش بود پسر ارباب ازدواج کرده بود و یه دختر و یه پسر داشت همسرش هم زیبا و برآزنده بود و می دونستم شهری و تحصیل کردس وقتی رفتم تو خونه ی ارباب وقتی منو دید گفت چشمای خیلی قشنگی داری خیلی خو‌ش حال شدم که اون ازم تعریف کرده چون خودشم خیلی زیبا بود لباس تیره ی بلندی داشت که زیباییشو چن برابر کرده بود.

دائم در رفت و آمد بودم البته اینبار چون بزرگ تر بودم همیشه همراه داداش کوچیک ترم می رفتم خونه ی ارباب.

همه ی تلاشمونو کردیم و حالش یه کم بهتر شد البته درمانش ادامه داشت  و ما هر روز می رفتیم و بهش سر می زدیم

آدمای زیادی برا ملاقات و سر سلامتی ارباب زاده می یومدن، خیلیاشون شهری بودن، تیمسار، صراف طلافروش و حتی آدمای مهم تر.... اون زمان اربابا تو روستا موقعیت به مراتب بهتری از مشاغل شهری داشتن

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792