عزیز دلم حرفت کاملا منطقیه و خب من به عنوان یک زن واقعا درکت میکنم
ببین عزیزم دوران عقد دوران شناخت از همه . اگر توی عقد بتونی این قضیه رو جمعش کنی کردی وگرنه واقعا به سختی میخوری.
اتفاقا دیروز بین من و همسرم و مادرم حرفی پیش اومد در همین مبحث. همسرم خانومی رو دیده بود ۹۰ ساله که چند تا بچه داشت اما فقط پسرش ازش مراقبت میکرد اونم تو خونه خودش . یعنی مادرشرو نمیبرد خونه خودش مراقبت کنه که مزاحم زنش نباشه .
همسرم میگفت اگر پسره خودش کاملا از مادرش مواظبت کنه و کاری روی دوش همسرش نیوفته میتونه ببره خونه خودش ، مشکلی نداره.
مادرم گفت که نه اگر همسرش راضی نباشه نمیتونه ببره.
احساس کردم همسرم با گفتن این حرف داره بذر میپاچه .مادرشوهرم فوت شده ولی پدر شوهرم هست. از شما پنهون نباشه ترسیدم. من تازه عروسم ، ۱ ساله عروسی کردم و واقعا ابم با پدرش تو یه جوب نمیره.
من نیومدم با همسرم دعوا بکنم یا جواب دندون شکنی بهش بدم . ساده ترین موضوع رو مثال زدمبراش.
گفتم عزیزم ، مثلا زنه میخواد تو خونه بدون لباس بگرده یا لباس های زیبا و بازی بپوشه . دیگه یکی دیگه ام باشه که نمیتونه ازین کارا بکنه!
خودش گرفت و دیگه ادامه نداد.
بهت پیشنهاد میکنم بدون دعوا ، بدون زخمزبون و صد البته بدون دو پهلو حرف زدن و بی سیاست حرف زدن، این موضوع که جزو ارزش های شماست رو به همسرتون متذکر بشید. با این کار به همسرتون میفهمونید که باید به ارزش های شما احترام بزاره و بهت قول میدم بسیار بعد عروسی این مفهومی که براش ایجاد کردی به دردت میخوره
خب من دریاچه رو بهت نشون دادم باید شنا کردمهم بهت بگم. وقتی موضوعش پیش اومد بدون ناراحتی بگو ، من معتقدم هر زوجی باید مستقل از خانواده زندگی بکنه مادر شما خودتون میدونید چقدر برای من عزیز هستید بنابراین مشکلی نداره ، خونه ای براتون فراهممیکنیم به کمک همسرم و برادر شوهرم که شما اونجا ساکن بشید . کمکی هم هروقت خواستید هممن و هم جاریم( که هنوز نیومده ولی بذرش رو بپاش) کمکتونمیکنیم عزیزم.
همین و تمام . دیگه ادامه نده چون تو حرفت رو زدی .
بعدا همسرت چیزی گفت بگو ارزش های من برام مهمه عزیزم ممنون میشم بهشون احترام بزاری