چن روزی خبری ازش نبود نمی دونستم چه تصمیمی داره دعا می کردم که از دخترم دور نشم حسام یه روز اومد خونمون و قرار شد بامن حرف بزنه تنهایی نشست رو صندلی تو اتاقم منم نشستم روبه روش
_ خیلی بغرستم که هنوز زنده ای
_ می دونم حسام هر کی جای تو بود باورش نمی شد اما من همون رهام همونی که به پاکی و صداقتش قسم می خوردی یه تصمیمی نگیر که پشیمون بشی
_ حرف نزن دیگه نیومدم حرفای گذشته رو پیش بکشی
_ طلاق می خوای؟
_نه
_ دو تا راه جلو پات می ذارم هر کدومو بخوای مختاری که انتخاب کنی اول اینکه مثل بچه ی آدم طلاق می گیری و بچمو می دی بهم هر جقدرم خواستی بهت پول می دم برو دنبال زندگی و عش و حالت
دوم اینکه من بچه رو می برم خونم و یه اتاق بهت می دم که توش زندگی کنی همه جا دوربین می ذارم حق بیرون رفتن نداری کسی حق نداره بیاد ببشت تلفن و گوشی تعطیل کلا ارتباطتو با دنیای بیرون قطع می کنی در عوض می تونی بچه رو بزرگ کنی اونم اگه ببینم دست از پا خطا می کنی روزگارتو سیاه می کنم فکرم نکن می برمت خونه که خانومی کنی فقط می خوام زیاد بهت خوش نگذره کنیزی منو بچمو می کنی تا موهات عین دندونات سفید شه