دخترمو کسی دوست نداشت با اینکه خیلی زیبا و دوست داشتنی بود اما اون قدر عاشقش بودم که انگار دوست داشتن من به اندازه ی همه ی دنیا کافی بود. نفس مامان اسمش نفس بود
حسام حتی برا گرفتن شناسنامه هم نرفت فقط شکایت کرد و بعد آزمایش که مثبت بود و معلوم شد نفس بچه ی حسامه انگار مهر بچه به دلش افتاد اما یه اسم دیگه براش انتخاب کرد پریا
متوجه شدم حسام پریا رو واقعا از ته دلش دوست داره حسی بهم گفت که حسامم مثل من تو تله ی نهال افتاده اما هدف نهال چی بود...
بد نامی گاهی باعث می شد دست به خود کشی بزنم اما فکر اینکه من مادر یه بچه ی بی گناهم وبا مرگ من هرگز بی گناهیم اثبات نشه منصرف می شدم من هر روز مردن رو انتخاب کردم و هر رور می مردم و زنده می شدم به امید روزی که بی گناهیم اثبات شه