بیستو سه سالمه ولی وقتی نگاه میکنم میبینم هر ادمی که به عنوان دوست داشتم تا این سن یه جایی ضربه اشو زد.من همیشه سعی کردم براشون بهترین باشم هرمشکلی داشتن گوش شنوا بودم از خودم میزدم کمکشون کنم.توی دانشگاه میشد تایممو با تایم کلاس دوستم عوض کنم بدترش کنم چون اون سختش بود تایم بعد از طهر باشه. شده بود اگر یه فرصت پیش میومد جفتمون نیاز داشتیم از خودم میزدم برای دوستم.همیشه من جلو میقتادم زیونشون میشدم و ...
من حتی وقتی از دست کسی ناراحت میشم یا کسی چیزی میگه یه جور رفتار میکنم نفهمه ناراحت شدم معذب بشه و خودم فراموش کنم.ولی با همه اینا هیچوقت کسی که تو دوستی دقیقا مثل خودم باشه سر راهم قرار نگرفت.من خیلی وقتا خواسته خودم منافع خودمو میذاشتم کنار تا بتونم دوست خوبی باشم ولی اونا اول خودشونو میدیدن و بعد اگر به ضررشون بود پشتمو خالی میکردن!من با این حس مزخرف چکار کنم؟اینکه میفهمی درنهایت بازم مقصر جلوه داده بشم چون همیشه در برابر رفتارای نادرستشون خندیدم تا مبادا دلشون بشکنه و درنهایت الان خودمم که نه میتونم اون ارتباطارو قطع کنم نه بعضی وقتا ارامش دارم دلم میخواد برم یه جایی که هیچ دوست اشنایی نبینم پر باشن از ادمای غریبه که دوستی هامون شبیه خودم باشه نه اینکه فقط منافع خودشون همیشه اولویت باشه.شما اگر همچین تجربه ای داشتید چکار کردید با اون حس تنهایی؟