تو چه وضعیتی بودین؟چه مخدودیت هایی داشتین؟
باچندتا بچه و چند سالشون بود؟
مثلا من دختر اولم که دنیا اومد انقدر بی قرار و ناآروم بود که پیش میومد تو یه روز ۳ بار میبردیمش دکتر و هیشکی تهش نفهمید چشه...شبا تاصبح گریه میکرد جوری که دیگه از شدت نخوابیدن از حال میرفتم...کمک حال نداشتم و مریض میشدیم خودم بودمو خودم شوهرمم کارش توخونه بود و فکری و بابد تمام تلاشمو میکردم نوزاد بی قرارمو آروم نگهدارم ضعیف شده بودم نه مهمونی میتونستم برم نه عروسی و عزا هیچی..حتی توی ماشین هم گریه میکرد...توی خونه...روی پا...توی حمام و اب بازی همش گریه و گریه و گریه
الانم دوتاشدن باز بزدگه میره مهد ولی هیچکس نیس کوچیکه رو بگیره مدام دعوا و گیس و گیس کشی دارن و شروصدا بیشتر شده شوهرمم بنده خدا گاهی میاد کمکم ولی کاراش زیاده و خونمونم سکوت نیست..۲ ماه پشت سرهم مریض بودیم هی یکیمون میگرفت خوب میشد بعدی میگرفت از همدیگه میگرفتم کمک نداشتم شبا باصبح شیر بدمو و گلو درد و نفس تنگی و صبحشم باید غذا درست میکردم واسه شوهرم ولی سوپ واسه بچه ها
حالا شما بگین؟