امروز بابام از شهر خودمون اومد پیش من و خانواده که برگردیم
منم پیش بابام رو مبل نشستم ،،، بین بابام و دو تا شوهر خاله هام
بابابزرگم هم خواب بود
هییی حرفای خنده دار میزدن ، منم میخندیدم ( من در کل بلند میخندم ،، ب نامحرم و این حرفا تو فامیل اعتقادی ندارم. )
پدرجونم بلند شد میگه فلانی ( فلانی و اسمم در نظر بگیرید ) فدات شم
آروم بخند هی پارازیت میای وسط
انگار فقط من دارم میخندم همه ساکتن
هیچکی ازم دفاع نکرد غیر از یکی از شوهر خاله هام ک فقط گف داره میخنده دیگههه
بعدشم من کلا ساکت شدم 😔
چند دیقه بعدشم بابام گف راس میگه ،،،، نباید بلند بخندی 😪
منم ک اصن حوصله نداشتم رفتم تو اتاق
مامان منم ک بچه بود بلند میخندیده ،،، تا اینکه مامان بزرگم بش گفته " خاک تو سرت دختر ک اینقد بلند نمیخنده "
مامانم انقد ناراحت شده ک تا سال هااااا از ته دل نخندیده
تا اینکه من بزرگ شده بودم و مسخره بازی در آوردم
فقط این تاپیک و زدم ک اگه کسی مث منه باهام درد و دل کنه 😭
به خدا الان جلو کل فامیلم ( مخصوصا یکی دو تا از پسرخاله هام ک ممکنه خیلی ضایع بپرسن چیشده ،،، همه بفهمن )