من دانشگاه زیاد رفتم.
تبریزی ها خوب بودن عالیییی اهل شکم و دستپخت خوب و ...
قم که گفتم چطوری بودن
خاطره از قم که دلمون شکست اینکه چندتا دانشجو بودیم خوابگاه چند روز نداشتیم. شب رفتیم یه جای عمومی اسمش خانه معلم بود. روزه هم بودیم. قصد کردیم آب جوش برداریم چای بخوریم مسئول خانه معلم، کلا بویلر آب جوش رو دستور داد برداشتن بردن قایم کردن. اشکمون دراومد. دوران دانشجویی آدم تنگدست میشه