من ۶ سال پیش که سوم دبیرستان بودم چون همیشه دیر آماده میشدم معمولا ۲ ساعت زودتر بیدار میشدم که همه جا تاریک بود بعد جلو آیینه بودم داشتم موهامو شونه میکردم چشام بسته بود بعد که باز کردم یه سری که فقط همش موی مشکی بود پشت سرم بود تا ۳ دقیقه فقط همینجوری داشتم نگاش میکردم کلا رفتم تو شک
بعد برای خانوادم تعریف کردم بابام گفت چرا لامپا رو روشن نمیکنی گفتم خوب روی سر شماها بود خواستم اذیت نشین گفت اصلا به فکر این چیزا نباش موقع تاریکی حتما لامپ روشن کن خلاصه کلا توی تاریکی نباشین