اول از هر چیزی بگم ک من توی تهران زندگی میکنم ، و مادر و پدرم اصالتن تاکستانین ک تو بچگیشون تو یکی از روستاهای تاکستان ساکن بودن ک البته الان دیگه اون روستا رونق پیدا کرده و عین شهر شده تا روستا
ما واسه تفریح هر هرفته میریم شهرستان ، چون اونجا کلی باغ و جنگل داره
خلاصه من اونجا عاشق ی پسری شدم و باهم حرف زدیم
البته تو گوشی یعنی کلن تو گوشی حرف میزدیم ، تا اینکه دختر عموهام تصمیم به خراب کردن زندگیم گرفتن و من از این ترسیدم ک مادر پدرم قضیه اون پسررو بفهمن ک باهاش کات کردم ، وقتی کات کردم من هنوزم دوسش داشتم و دارم ، اونم از اونجایی ک چت میکرد معلوم بود ک دوسم داره 
دیدن خابش برام آرزوعهههه تا این حد دوسش دارم
دیشب خاب دیدم با ماشینشون ک ۴۰۵ اومده بود جلو درمون منم از پنجره را پله نگا کردم دیدم جلو دره و زود فرار کردم
بعد چند دقیقه آیفونو زد و من آیفونو برداشتم و خیلی رسمی و با خنده گف سلام ، منم جوابشو دادم ، فهمیدم کیه ولی تظاهر کردم ک نشناختم و گف تو اومدی جلو پنجره دسدمت و زود فرار کردی 
خاب خیلی ساده ای بود
عادی بود
من خابای بهتر و قشنگ تری میبینم ولی نمیدونم چرا این یکی خیلی رو مخمه واسم عجیبه 
تعبیر داره؟