من تازه عروس بودم من باید دعوت میشدم حرمت میشدم ولی همون خواهرشوهری ک ب بهانه کرونا برای تمیزکاری خونه نیومد ۲ هفته بعدش فقط۲ روز بود جهازمو اورده بودیم و کامل نچیده بودم زنگ زد گفت فلان خیابونیم ادرس دقیق بفرست داریم میایم....
با کمال پرویی موندن برای شام، من هنوز وسایلمو باز نکرده بودم....
داشتم شام درست میکردم دیدم شوهرش دم پنجرمون وول میخوره تا منو دید دستپاچه شد دستاشو پشتش پنهون کرد، شامشونو کوفت کردن رفتن ،دیدیم ب پنجرمون خون مالیده و دم پنجره روغن سیاه ریخته، ب مسرم گفتم ب هیشکی نگو منم ک اعتقاد ندارم فقط مشکلم اینه ک اونا اعتقاد دارن و با چ نیتی این کارو کردن...
همسرم رفته بود گفته بود اگه برای صلاح و دفاع از زندگیمونم اینکارو میکنید لطفا نکنید ک اینا دست پیش گرفتن ک خودش مالیده و... مادرشوهره اومد خونم دعوا و فحش ب پدر مادرم و تهدید ب طلاق و... منم ۱۲ روزه باردار بودم درست از فردای عروسیمون... مجبور شدم سقط کنم...شرایط سختی داشتم