واقعا موندم چیکار کنم ده روزه خونه مامانم هستم وضعیت مامانم طوری نیس ک بهش بگم شوهرم خیانت کرده و راهنماییم کنه
خود شوهرم پشیمونه جلوم سیمکارتش رو شکوند گوشیش دستمه خانوادش فهمیدن و همش بهم میگن نفهمی کرد و ببخش و اینا
به جدایی فکر کردم اما یه بچه دارم ک هنوز یه سالشم نشده خودمم ک سنی اونقدرا ندارم
از اون طرفم دلم باهاش صاف نمیشه نمیتونم بش فک کنم ک با زن دیگه ای بوده مخصوصا ک اون اواخر رابطمون به خاطر اون خانم بد شده بود
خانوادش حقو به من دادن حتی گفتن ک برگردم کارشو عوض میکنه
به چن تا مشاور تماس گرفتم وضعیتمو گفتم چن تاشون گفتن طلاق چن تاشون گفتن برو سر خونه زندگیت
دوستم میگه زیادی بزرگش میکنم اما دلم اتیش میگیره ک پیاماشو با اون خانمه دیدم منو با اون مقایسه میکرد...
سه ماه با هم بودن و اون دختره هم دختر دوست خواهرشوهرم هس اون بهش گفته بود ک بره شوهرمو از راه به در کنه مثلا منو خراب کنه اما کل خانوادش طرف منو گرفتن
تایپک قبلی ک بش شک کرده بودم گفتم ، چن تایی گفتن ک برم در مغازش و ببینم اوضاع چخبره وقتی رفتم سنگ رو یخم کرد جلو اون خانمه شبشم ک خواب بود گوشیش برداشتم چتاشون رو خوندم همون موقع از خونه زدم بیرون رفتم خونه مامانم
و اینم بگم ک من هیچی کم نزاشتم براش هر وقت ک از سرکارش میومد خونه همه جا مرتب و همه چیز براش فراهم بود نمیدونم چرا زده شد
از این میترسم ک برگردم پرو تر شه دوباره خیانت کنه
امیدوارم ک همچین چیزی رو تجربه نکرده باشین اما میشه شما به عنوان یه بزرگتر یه خواهر راهنماییم کنین