2777
2789
عنوان

بارداری و بی محبتی شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 4651 بازدید | 115 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

راستش من خرداد ماه بود که با مادرشوهرم اینا دعوام شد. مادرشوهر من خییییلی اذیتم کرده خییییلی.

اونا تهرانن و ما قم ساکن ساکن هستیم. از هیچ بدی فروگذاری نکرده تو این ۸ سال زندگیم. از انواع تیکه طعنه ها و پر کردنهای شوهرم بگیر تا زهر مار کردن بارداریا و زایمانا و مسافرتا و... خودش دو تا پسر داره یه دختر یعنی دنیا رو تموم‌میکنه برا دخترش. خودشو میکشه براش. عاشق دختر و نوه های دختریش هست مدام اسپند دود میکنه براش چشم نخوره تا خوشبخت بمونه و.. ولی زندگی پسراش رو جهنمی میکنه. تو همه مسافرتهامون میخواد باشه اگر نبریمششر میکنه و مسافرت رو زهر مار میکنه. اقا خرداد خواهرشوهرم با شوهرش رفتن مسافرت عکسهاشون رو استوری کردن مادرشوهر اون آدمه هیچ جا مزاحمشون نمیشه. خلاصه من خیلی ناراحت شدم که اینهمه سال یه مسافرن با دل خوش با شوهرم نرفتم. به شوهرم گفتم ببین خواهرت رفته کیف دنیا رو میکنه اصلا فهمیدی رفته مسافرت؟ مامانت بهت نگفته که مبادا من بفهمم حسرتشو بکشم که خانم چشم نخوره. شوهرمم عصبانی شد و بحثمون شد

منم لجم گرفت برای اووولین بار تو این ۸ سال موبایلو برداشتم پیامکی به خواهرشوهرم نوشتم خوب هر جا دلت میخواد میری مادرشوهرت کار به کارت نداره و راحتی و خوشبختی و مامان تو پدر منو دراورده و.. خلاصه هر چی خواستم گفتم. یه ۳۰ تا پیام شد. حالا بماند که خودشون رو جرررررررررررر دادن خونوادگی. اگر بدونید چکار که نکردن. هی هر روز با موبایل به شوهرم زنگ و جنگ و دعوا پاشدن اومدن قم دعوا ناله و نفرین کردن داد و بیداد کردن اووووو تا صبح طول میکشه بنویسم 

خلاصه

دو هفته بعدش من پشیمون شدم و به مادرشوهرم یه پیام دادم و گفتم سلام مادر تماس گرفتم جواب ندادید دلم براتون تنگ شده و... باور نمیکنید خواهرشوهرم به شوهرم پیام داده بود که غلط کرده پیام داده و چی از جونمون میخواد و... در صورتی که من برا آشتی پیام دادم.

این گذشت و بعدش رفتیم کربلا با شوهرم. دم رفتن زنگ زدم با مادرشوهرم خداحافظی کنم که نه جواب سلامم رو داد نه یک کلمه خداحافظی کرد. دو سه ماه بعده کربلا پاشدیم رفتیم خونشون که آشتی کنیم. پدرشوهرم جواب سلام نداد بی محلی کرد سر سفره ننشست پاشد از خونه رفت بیرون و....

یه ادمای کینه ای هستن یه آدمای کینه ای هستن اون سرش ناپیدا

شوهرم که منو نابود کرد این چند ماه. ولی خداییش لحظه های خیلی خوبم داشتیم. اما تاااا میخواست یکم باهام خوب باشه و خوش رفتاری کنه سریع ننه ش زنگ میزد که آره افسردگی گرفتیم و زنت ما رو له کرد داغون کرد فلان کرد اینا چی بود گفت

ولی من نه توهین کردم نه بی احترامی فقط حقایق این ۸ سالو گفتم. اما گذشت ندارن. بیخیال نمیشن. ول نمیکنن.. زندگیم رو سر ۴ تا پیام نابود کردن

الان هم همش حس میکنم باز یه چیزی در گوش شوهرم خونده باشن. تو ۸ ماه الان اولین باره انققققققدر سرد و خشکه

البته بگم کلا خوش اخلاق نیستا ادم دم دمی مزاج و سردیه ولی خوب روزای خوشی هم داشتیم. اما بخوای رو وزنه ترازو بذاری ذاتا بداخلاقه اما الان غیر قابل تحمل شده اگر باردار نبودم مهم نبود باردار شدم دلم ازش خونه

جالب اینه چند روز پیش کل کل اساسی کرد باهام من سکوت کردم و رفت از خونه بیرون دلم شکست چند ساعت بعدش برگشت اومد گفت نفرینم کردی؟ گفتم چطور؟ گفت تصادف کردم آیینه بعل ماشین کنده شد زهوار در خراب شد و..

حالا خوبه اینا رو میبینه و بازم آدم نمیشه

من تو بارداریم آه بکشم طرف نابود میشه چون بارداریام سخخخته و سنگینه

جالب اینه چند روز پیش کل کل اساسی کرد باهام من سکوت کردم و رفت از خونه بیرون دلم شکست چند ساعت بعدش ...

خدا صبرت بده!!   تو که شوهرت مراقب و کمکت نیست سعی کن دیگه بچه نیاری!   دست تنها خیلی از بین می ری!! 

جالب اینه چند روز پیش کل کل اساسی کرد باهام من سکوت کردم و رفت از خونه بیرون دلم شکست چند ساعت بعدش ...

خب عزیزم بارداریت سخته چه اصراریه ۴ تا بچه بیاری نکنه اخری ناخواسته بوده ناراحته و کم‌محلی میکنه؟


دعا کنید درتاریخ ۰۱/۰۱/۰۱ ۱۴ برای من معجزه اتفاق بیفته ......❤❤🙏🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز