2777
2789

ما توی فامیل مادری خیلی همه با هم صمیمی هستیم.منو پسرخالم و پسرداییم و دخترداییم تقریبا همسن و سال بودیم و هم بازی. پسرداییم از بچگی خیلی هوای منو داشت با اینکه من خیلی سرتق بودم و بهش زور میگفتم. ولی اون همیشه خییییلی هوای منو داشت. اولین بار ،۱۶،۱۷ سالمون بود که ابراز عشق کرد. یادم نیس چی گفت ولی صب به صب مسیج صب بخیر و شبا شب بخیر میگفت. شعرای عاشقانه واسم میفرستاد. همیشه هر جا میرفتم دنبالم میومد و نگاهش روی من بود

پسر خاله منم ازدواج نکرد 😔...گفت یا تو یا هیچکی...راضی نشد حتی خواستگاری بره قید ازدواج وزده

من گاهی عذاب وجدان میگیرم .😑

به مردا محبت نکنید هار میشن احترامشون نزارین فکر میکنن کی هستن...کاربری اولم سال galiver96.....کاربری دومم بانو درستکار ..دوتا کاربری تعلیق شده من نتیجه زدن حرف حقه ،،،حرف حق بزنی تعلیق میشی !!!!قوانین این روزها...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یادمه یه بار رفته بودیم دسته جمعی شهربازی. ایستادیم تو صف یکی از بازیا. من دستم روی میله‌ی اون بغل بود. اومد ایستاد کنارم.دستشو گذاشت رو میله.چسبوند به دست من. منو انگار برق گرفت از بس که داشت از توی دستش به من عشق میداد.نمیدونم میفهمید منظورمو یا نه. جریان عشقو حس میکردم. تموم طول اون بازی، از این کشتی صباها بود که خیلی میرن بالا، به جای اینکه میله رو بگیره،دست منو گرفته بود که نترسم

. وقتی همه فامیل با هم یه جا جمع بودیم، تا وقتی همه با هم بودیم که هیچ.ولی به محض اینکه جمع زنونه مردونه میشد یا میرفتیم واسه خواب و دور میفتادیم از هم، مسیج بازیامون شروع میشد.

شش سال عاشق همسرم بودم و باهاش دوست بودم 

عاشق واقعی بوده پس :) 

حالشو درک میکنم

شاغل.متاهل‌.شهروند‌‌استانبول‌ترکیه.                          حال‌دلم‌با‌،تو‌خوشه‌بغضت‌صدامو‌میکشه!-این‌عشقه هرجا‌که‌میرم‌مقصدی‌با‌من‌به‌دنیا‌اومدی!‌-‌این‌عشقه

تا اینکه یه روز برادر بزرگ من، فهمید که همش همزمان گوشی دست من و علیه و یه لبخندم گوشه لبمون و هر جا من میرم،علی دنبالم راه میفته. فهمید  لابد داریم با هم مسیج بازی میکنیم یا وارد رابطه شدیم. رفت سر گوشی من و قضیه رو فهمید و خیلی منو دعوا کرد.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

میشه لطفا

زندگی10001 | 1 دقیقه پیش

عزیزم

ya_ali_madad | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز