بالاخره جونمو برداشتم و فرار کردم،بالاخره از شر کثافتش خلاص شدم. تو سن 25 سالگی شدم یه زن بیوه.............. خدایا اگه واقعا هستی اگه واقعا وجود داری باید تقاصم رو ازش بگیری.................. خدا روزی هزار بار لعنت کنه ننه باباش رو که یه روانی رو بهم انداختن و رفتن زیر خاک. حالا چیکار کنم؟؟؟ تو خونه همه دارن دق میکنن. خدایا نامردی،خیلی نامردی خدا........
بواسطه وجود پسرم خطاب گشتم بنام زیبای «مادر»......خدایا هزاران هزار مرتبه شکر.....
بی خیال بابا تازه اول خوش بختیته میدونی خیلی ها آرزو دارن جای تو باشن ولی جرات ندارن یا به خاطر بچشون موندن منم مثل توام . ولی الان خیلییییی بیشتر از زندگیم راضیم خدا رو شکر میدونم الان تازه اولشه ناراحتی منم اولاش خیلی ناراحت بودم داشتم دق میکردم ولی الان دارم کیف دنیا رو میکنم که اگه با اون یارو بودم این چیزها رو تو خواب هم نمیدیدم برو خدا رو شکر کن که انقدر شجاعت داشتی که خودتو از شر یه زندگی نکبتی راحت کنی اگه میموندی سیاه بخت بودی یه سفر برو روحیت یکم عوض میشه کم کم هم فراموش میکنی همه چیو. برای من که بعد یه سال اومده تو ف ی س ب و ک برام پیغام گذاشته که منو یادت میاد؟ و برام پیشنهاد دوستی فرستاده. منم جوابشو ندادم چون واقعا دیگه حتی یادم نمیادش. حتی وقتی عکسهاشو میدیدم حالم داشت بد میشد و به خودم میگفتم خاک تو سرت با این سلیقت آخه این ادم بود که تو میخواستی باهاش زندگی کنی بعدم کلی خندیدم :-) برو خوش باش عزیز خدا رو شکر کن راحت شدی. الان همه فامیل دارن حسرت منو میخورن که دارم عشق دنیا رو میکنم وهمش مسافرتم بدون اینکه یه آدم بد اخلاق همش رو اعصابم راه بره بهت تبریک میگم واسه شهامتت و تصمیم درستت اگه خواستی ایمیلمو بهت میدم که بیشتر با هم حرف بزنیم اگه خواستی برام پیغام بفرست یادت نره هانی تازه اول خوشبختیته
تو همونی نیستی که چند وقت پیش تاپیک زدی شوهرت شاگرد راننده بوده و باهاش دوست شدی در حالی که زن داشته و زنش به خاطر فهمیدن موضوع فلج شده ولی شما باهاش ازدواج کردی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
لیلی جون ممنون که بهم آرامش میدی. آره ماریانا جون من همون کثافتم. نه مامان علیرضا من بچه ندارم اگه داشتم که حالا با بچم خوشبخت بودم. من مهندس کشاورزی هستم و یه شرکت خدمات کشاورزی باز کردم و امروز اولین روز افتتاح شرکتم هستش. تو یه شهر کوچیکی زندگی میکنم که چون طلاق گرفتم همه دارن در مورد من حرف میزنن. تو خونه هیچکس حرفی نمیزنه همشون غصه هاشون رو میریزن تو خودشون.
بواسطه وجود پسرم خطاب گشتم بنام زیبای «مادر»......خدایا هزاران هزار مرتبه شکر.....
خدایا بهم آرامش میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا جون با این کار تاوان همه ی اشتباهاتم رو دادم. حالا دیگه کمکم میکنی خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا جون تو که میدونی تو دلم چه آتیشی هستش و کسی رو هم ندارم آرومم کنه کمکم میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو 3 سالی که ازدواج کرده بودم از لباس و خوراکم کم میکردم برا مامانم چیزایی رو که دوست داشت میخریدم ولی حالا که طلاق گرفتم و همه ی پس اندازم رو گذاشتم پای شرکت،مامانم یه جفت جوراب هم برای عیدم نخرید. خدایا چرا اینقدر بدبختم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا به هر کی محبت میکنم ازم متنفرتر میشه؟؟؟؟؟؟/
بواسطه وجود پسرم خطاب گشتم بنام زیبای «مادر»......خدایا هزاران هزار مرتبه شکر.....
سیاه بخت جان هنوز تاوان ندادی ببخش اینجوری صحبت میکنم اما تازه اول راهه فکر کردی چون طلاق گرفتی و بیوه شدی یعنی بار گناهت کم شده؟ دلهایی که این وسط شکستی و خانواده ای که از هم پاشیدی و زن بد بختی رو که فلجش کردی چی میشن؟؟؟؟ به نظر من فعلا بشین و صبر کن تا حسابی سیاه بخت بشی و تاوان خطاهای بزرگت رو پس بدی بعد شروع کن به گلایه کردن و خدا خدا کردن
هنوز مثل اینکه درست حسابی دو زاریت نیافتاده که چه بلاهایی سر دیگران آوردی حالا نشستی از مادرت گله میکنی که چرا برات لباس عید نخریده؟؟ اون بنده خدا الان دلش از دست شما خونه آبروش جلوی فامیلش رفته حالا اون تحفه ای که به خاطرش این همه بلا سر خودت و دیگران آوردی کجاست ؟