2777
2789
عنوان

بیاین زندگینامم رو براتون بگم😂🥀

1526 بازدید | 68 پست

سلام

خب من الان ۲۱ سالمه و ی خواهر ۳ سال بزرگتر دارم دانشجو هستم و توی کلینیک روانشناسی کاراموز هستم.

زندگی من خوب بود و یکنواخت تا وقتی که ۱۷ سالم شد .

خواهرم اون موقع تازه ازدواج کرده بود وو من احساس تنهایی میکردم تو خونه

اخه همیشه باهم کلی حرف میزدیم و کلی کارا که خواهرا میکنن

بدترش این بود که تو ی شهر دیگه زندگی میکرد.

ی روز پای مادربزرگم شکست 

خیلی بد هم شکست از دوتا جا بدجور شکست

دیگه باهاش رفتیم بیمارستان و از اونجا بود که عاشق دکتره شدم 

وقتی دیدمش اصن قلبم تند تند میزد 

دیگه بعد جراحی پای مادربزرگم هر ماه میرفت عوس پاشو نشون بده منم باهاش میرفتم

همیشه میخواستم به دکتره بگم ولی خب خیلی خجالت میکشیدم

چند ماه گذشت ولی پای مادربزرگم خوب نشد

خلاصه مامانمو خالم با دکتره بدجور دعوا کردن که جرا دیر جراحیش کردی که الان چندماهه پاش خوب نشده

بقیشو الان میگم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دکتره هم سعی میکرد مامانمو اروم کنه ولی عصبانی شد و کلا دعوای بدی شد

وای من خیلی خجالت کشیدم اصلا وقتی بقیه نگاهمون میکردن از خجالت اب میشدم

منشی هم هی میگف برید بیرون دعوا نکنید اینا

اون روز بالاخره تموم

ماه بعد دیگه فقط من با مادربزرگم رفتم پیش دکتر

منشی دکتر هم هی میگفت سری قبل این چه کاری بود کردید و اینا نباید از این کارا کرد دکار نیاز به ارامش و دقت داره و اینا




ماشاالله خوش اشتها هم بودی😐 17سالگی و عاشق دکترررررر😐😐😐

امضات اسم من فاطمه اس شوهرمم محمد پسرمم علیه خخخ

قانون انتظارمیگه:👧منظر هر چی باشی وارد زندگیت میشه،پس دائم با خودت تکرار کن،من منتظر عالی ترین اتفاق ها هستم🙆

از اونموقع کلا عشقمو تو دلم گزاشتم و کلا بیخیال شدم 

ولی هر بار که از اونجا رد میشدم دلم ی جوری میشد 

کنکورمو نتونستم اونجوری که میخوام بدم و مهندسی پزشکی قبول شدم

چون خیلی ناراحت بودم بابام گفت برم پیش مشاور کار کنم

رفتم مدتی کاراموز بودم (درکنارش رشتمو ادامه دادم) و بنظرم خوب بود 

هر روز افرادی رو میدیدم که کلی بدبختی داشتن و اینا

۱۹ سالم شد ی روز ی خانواده اومدن کلینیک که فهمیدم همسایه هامون هستم

اسی زودتر😐

‏خیلی دلم میخواد تو مکالمه از واژه(( اشتباه به عرضتون رسوندن)) استفاده کنم ولی همیشه هول میشم و میگم گوه خورده کی گفته :|                                                                          وقتی یه اتفاق بد برای یه ایرانی میافته دو دسته وجود دارند_خودش و اطرافیانش که اعتقاد دارن چشم خورده _دشمنانش که اعتقاد دارن بالاخره خدا جوابشو داد😐😂

لطفا لطفا لطفا هرکی میخواد داستان زندگیشو بنویسه از قبل تایپ کرده باشه بیاد اینجا کپی کنه خواهشا😐🙌

اقایون داداشایی که توی سایت هستن جا آباجی ماهستن😎سر به سر من نذارین تهش به دعوا و فوحش و در اخر لغو کاربری ختم میشه😀 وقتی یادم میاد کیا تو زندگیم واسم مهم بودن سرمو میگیرم بالا و تف میکنم تو آسمون تا برگرده تو صورتم:/حالا گیرم من لغو کاربری شم ؛ چی گیر تو میاد ها؟ کاربری چهار نفره هی نگین تاپیکه باهم فرق داره پس دروغه /: ایشششش
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز