2777
2789
عنوان

بیاین زندگینامم رو براتون بگم😂🥀

| مشاهده متن کامل بحث + 1526 بازدید | 68 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من خیلی هوا همسایه هامونو داشتمو اینا و روز اخر درمان پسرشون اومد ازم تشکر کرد 

منه اسکل دوباره عاشق شدم 

همیشه ساعت ۸ که پسره میومد خونشون من همونموقع میرفتم تو کوچه که ببینمش 

باهم دوست شدیم ولی فقط دوست معمولی ی جورایی هوا همو داشتیم ولی اون کلا فازش عشق و عاشقی نبود 

اقا خب از اول تایپ کنین تا اینجا یه ساعت ما الاف نشیم و همش بزنیم رو بروزرسانی😒

بخدا بروز رسانیم زایید‌‌‌.....:)

اقایون داداشایی که توی سایت هستن جا آباجی ماهستن😎سر به سر من نذارین تهش به دعوا و فوحش و در اخر لغو کاربری ختم میشه😀 وقتی یادم میاد کیا تو زندگیم واسم مهم بودن سرمو میگیرم بالا و تف میکنم تو آسمون تا برگرده تو صورتم:/حالا گیرم من لغو کاربری شم ؛ چی گیر تو میاد ها؟ کاربری چهار نفره هی نگین تاپیکه باهم فرق داره پس دروغه /: ایشششش

خواهرم بعد مدتی زنگ زد و گف میخوام طلاق بگیرم 

ی دختر ۲ ساله هم داشت 

وای که مامانم چقد غصه خورد 

هنوز که هنوزه علت طلاقشو نمیدونیم 

منم همش به مامانم دلداری میدادم که اشکال نداره حتما دلیلی داشته و اینا

دیگه ی وکیل گرفت و کرای طلاقو انجام میداد ولی متاسفانه دخترشو داد به شوهرش 

فقط در این صورت ازش جدا میشد 

و حتی مهریه رو بخشید 

کل وسایل اون خونه رو هم داد بهشون 

فقط چندتا لباس و کفش اورد 

حتی گوشیشم ازش گرفت

تنها چیزی که از وسایل اون خونه اورد ی وزنه بود

خواهرم میگفت اصلا ناراحت نیستم و خوشحالم از دستش راحت شدم و اینا

شمارشم عوض کرد ولی متاسفانه گوشی من پوکید که این اینقدر خانواده شهورش زنگ زدن

که بگو برگرده ی دختر داره بگو اینجوری نکنه 

اون دختر گناه داره و اینا

خواهرم اصلا قبول نکرد ولی بابام هوا خوارمو خیلی داشت 

ولی مامانم گیر میداد بخاطر دخترت برگرد

من اصلا این مدت از عشق و عاشقی حواسم پرت شده بود که از همسایه ها شنیدم پسره داره نامزد میکنخ

همش یه خودم میگفتم خیلی بدبختم که عاشق هرکی میشم نمیتونم بهش برسمو اینا

اینقد گریه کردم 

خواهرم شبا بخاطر دخترش گریه میکرد من بخاطر خودم

ولی با این حال همش دلم پیش پسره بود با خودم میگفتم شاید جدا شن و اینا


هر روز با بی حوصلگی سر کار میرفتم و همونجوری برمیگشتم خونه 

مادربزرگم سکته قلبی کرد و فوت کرد😞😞😞

من خیلی به مادربزرگم وابسته بودم

اون زمان خیلی دلم شکسته بود 

کار روزو شبم گریه بود 

همش به خودم فوش میدادم

تا ی روز یکی از روانشناس های کلینیک حالمو فهمید و بهم گف بیا حرف بزنیم

دیگه ساعت های اخر کاری میرفتم پیشش و اینا 

هر چی بهم میگف منم اونا رو به مامانم میگفتم تا حالش بهتر بشه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز