ممنون عزیزم
من بهش اعتماد دارم ولی انگار خودش باورش نمیشه بهش اعتماد دارم
اصلا در مورد مسایل کاری که هیچ خیلی خیلی به ندرت حتی در مورد مسائل خونوادگیشون هم انگار سختشه حرف بزنه
همیشه اونی که بیشتر حرف میزنه منم
با اینکه همش توی خونه هستم ولی اوج هنرش اینه که میاد صد مرتبه میپرسه چه خبرا با کیا حرف زدی و به نظر خودش سوال کردن اون بابت اینه که میخواد سر حرف و باز بکنه و سوال کردن من علتش حس شک و بدبینی منه
خیلی باهاش حرف زدم که تو به من خوش بین باش مشکلاتمون حل میشه ولی متأسفانه نه اون درست شده نه من
و اصلا اهل حرف زدن نیست
ترجیح میده مشکل و رها کنه تا به مرور زمان فراموش بشه و همش میگه تو اونقدر مشکل و کش میدی که برگرده بخوره توی صورتمون
در صورتی که من میخوام حل بشه به نتیجه برسه
هرچند بی نتیجه س
و خودش که تظاهر میکنه همه چیز و فراموش میکنه با جزییات تمام دعواهایی که حتی من فراموش کردم و به خاطر داره
واقعا میترسم از ادامه این زندگی