یه قدم مونده بود که بگم : با اجازه ی بزرگترا بله
مشغول خرید و شوق و ذوقای نامزدی بودم 
منم مثل خیلی از دخترهای دیگه ، سرخوش بودم چون به دیگه قرار بود از زیر تیغ حرف مردم رد بشم (چرا ازدواج نمیکنی؟فلانی چش بود ردش کردی؟دیگه اینقدر فیس نکن تو هم ازدواج کن برو دیگه)…