من و داداشم خیلی هم دیگه رو دوس داشتیم خیلییییییییی
کلا یجوری بود که همیشه تو جمع که بودیم همه به مامانم میگفتن بچه های تو خیلی صمیمی هسن و....
بعد درست از یه ماه بیشتره که باهم قهریم
سر اینکه اون با یه دختری حرف میزد و سرش فقط تو گوشی بود مامان منم از این کار خوشش نمیومد یه روز شماره اون دختره برداشت از گوشیش که بهش بگه با پسر من و....
بعد دختره به داداشم گفته بود و یه دعوای بزرگ شد تو خونمون بعد منم تو دعوای مامان و داداشم طرف مامانمو گرفتم و دوسه تا بهش حرف زدم بعد دو روز گذشت که با هم حرف نمی زدیم یه اتفاقی افتاد که پا شد منو زد منم چون اولین بار بود که این کارو کرد خیلی ناراحت شدم 😭بعد رفت بیرون منم بهش پیام دادم که من دیگه برادری به اسم تو ندارم شماره منم پا کن از گوشیت برای همیشه و از این چرت و پرتا
بعد الان ۱ ماه اینا هست که قهریم اصلا به روی همم نگاه نمیکنیم نمیدونم چیکا کنم هوف🥺
دلم واس اون روزا که باهم خیلی خوب بودیم تنگه اون از من کینه ای هس من از اون بیشتر