از دیروز باهاش قهرم سرم داد کشید و هولم داد خوردم زمین...
از دیروز لب به هیچ غذایی نزده منم به خودم قول دادم دیگه تحویلش نگیرم
همیشه دعوامون میشه زود دلم تنگ میشه خودم میرم اشتی دیگه عادت کرده بلد نیس ناز زنشو بکشه الان منتظره من پیشقدم شم بگم بفرما بیا غذا پختم ...جامو ازش جدا کردم چون بهم توهین کرد
یه توهین خیلی زشت