هر لحظه ای ک بود نعمتی بود ک من قدرش ندونستم حتی غر زدناش بد اخلاقیاش مهربونیاش بمیرم براش
چقد دلم براش تنگ شده
چقد دلم مادر میخاد
هر لحظه زجر هایی ک توی بیمارستان ها کشید جلو صورتمه
حالت چشاش
دستاش
بمیرم ک روی تخت بیمارستان دیدمش
۴ ماهه رحمت خدا رفته نمیدونم چجوری کنار بیام مجردم و توی خونه انگار هر لحظه منتظرم درو باز کنه بیاد تو صدام بزنه
الانم اشکام داره میاد اینا رو مینوسم کاش میشد یبار دیگه صدام بزنه