امروز عروسی یکی از فامیلهای شوهرم بود.بعداز ظهرشوهرم خودش سرکار بود .میخواستن برن دنبال عروس هی زنگ میزدن به من و شوهرم که شما هم همراهمون بیاید .به شوهرم گفتم بذار خودم ماشین رو بردارم با بچه هام بریم.شوهرم عصبانی شد گفت حق ندارید برید .منم قسم خوردم پا تو عروسی نمیذارم