طولانیه ولی خواهش میکنم بخونید دارم افسردگی میگیرم
من تا نامزد کردم مامانم اخلاقش عوض شد نانزدم میومد خونمون مامانم میرفت پشت بوم نمیذاشت بریم بیرون میرفتم میومدم قهر میکرد باهام حرف نمیزد سر جهاز که پدرمو دراورد اخرم گفت شما عروسی بگیرید فامیلای من بیان تا منم لباسشویی و بگیرم اخه فامیلای شوهرم خیلی حساسن رو کرونا
اخرش ما عروسی گرفتیم چن تا از دوستامون اومدن و دو خانواده از فامیل شوهرم بقیه ام فامیل خودم مامانم هرچی کادو و پول و طلا و شاباش بود از دستم گرفت و گفت اینا واسع منه اخدشم لباسشویی و گاز و بخاری و این چیزارو نگرفت اونارم شوهرم پول قرض کرد گرفت
خب
بعد دیگه شوهرمم ناراحت شد گفت من نمیام خونشون ولی تو برو و بیا بعد از ۵ماه مامانم شروع کرد زنگ زدن به من و فحش که چرا میری خونه ی مادرشوهرت ولی شوهرت خونه ما نمیاد
من جوابشو ندادم زنگ زد شوهرم اونم جواب نداد بعد رفته بود جلوی مغازع ی شوهرم تو جایی که هنه ی دوستاش هستن و همه مارو میشناسن هرچی از دهنش درومد بود گفته بود و فحش و هی با پا میزده به شوهرم منم قاطی کردم رفتم جلوی در هونه ی مامانم اینا گریه و داد و بیداد کع دست از سر زندگیم بردار
خب بعد
دکتر لازما ،زیاد تحویلش نگیر،بابات چیزی نمیگه؟
عزیزم ببین دلیل اصلی کارای مامانت چیه
هیچی من که کلی گریه و اعصاب خورد کنی ولی سعی کردم بزارمشون کنار حالا یه بدبختی دارم اینه که من یه قرعه کشی نوشتم ینی دفتردارش منم یه سالش مونده و همشم دوستای مامانمن و نصف قرعه کشی و میدن به اون نفصشونم میریزن به حساب من الان من همش استرس اون قرعه کشی و دارم که حساب کتاب مردم به هم نخوره نمیدونم چطوری ازش بگیرم اون پولایی که میدن به اون که من تحویل بدم به اونایی که به اسمشون دربیاد تقریبا ۱۴تا مونده
از چی ناراحته،پدرتون هیچی بهش نمیگه یا ایشونم مثل مامان تون هستن؟؟نمیشه که شوهرت پس فردا بهت تعنه میزنه به مامانت بگو شوهرم سر کارای تو کتکم زده یجوری که باور کنه.مامانا ته دلشون نمیخان بچشون اذیت بشه،بگو اگه به رفتارات ادامه بدی گفته منو میاره می‌زاره ور دلت راحت شیا،
شمارشونو نداری بگی پولو بریزن به کارتت؟
من الان تنها استرسم و این قرعه کشیه اس میدونم اونو میشناسن میدونم دیر تحویل بدم میرن جلوی دراونا چون اونو میشناسن همه دلی من انگار وسواس فکری گرفتم فقط دوست دارم این یه سال بگذره که قرعه کشی تموم بشه
