چون کاری کردانقدرازش متنفرهستم حتی راضی نیستم سایه شوببینم خیلی دوستش داشتم همه جوره هواشوداشتم خانمش مسافرت می رفت غذابراش می فرستادم یامی گفتم بیادخونمون ،من باهمسرم سریه چیزمسخره دعوامون شدرفتم خونه ی بابام ایشون زنگ زدگفت توخرابی 😔خیلی وقته گذشته ولی نمی تونم فراموش کنم دلم شکست نفرینش کردم ولی راحت زندگی می کنه انگارنه انگار،