دیشب شوهرم خیلی بد باهام صحبت کرد قلبم شکست..

من ب ارامش دعوتش کردم ولی اون جوری برخورد کرد ک لیاقتم داد و بیداده و فقط همینجوری متوجه میشم

یعنی شما نشده کلی از قبل مشکل داشته باشید و گذشت کرده باشید ب امید بهتر شدن،یه جا صبرتون لبریز شه؟الان واسه من همین اتفاق افتاده،تاپیکای قبلی رو بخونید متوجه گذشتایی ک کردم میشید،واقعا حقم نیست این زندگی،حقم احترام و مهر و محبته حداقل نیازای یه زندگی مشترک

کاشکی یکطرفه ب قاضی نرید...درسته حق با شما بود اگر تنها مشکلم فقط همین حرف و بحث دیشب بود،شاید من خیلی بد مطرح کردم،ولی مشکلاتم خیلی بیشتر از این حرفاست من فقط اخرین چیزی ک باعث شد صبرم لبریز بشه رو بیان کردم،وگرنه همین منی ک الان همه فکر میکنن معنی زندگی و تعهد رو نمیدونم توی بدترین شرایط موندم کنار شوهرم و ولش نکردم،تنها توقعم عشق و احترام بوده ازش ک اصلا اهمیتی نمیده،اگر بگم بالای صد بار خواستمو با ارامش بیان کردم و اون دعوا کرده دروغ نگفتم

گاهی این کارو میکنم،گاهی نمیتونم

بله اینجوری حتما بهتره

از اول بخوام بگم اینه ک همین ک ازدواج کردیم بیکار شد و با داد و دعوا میرفت یه تاکسی کار میکرد تا بعد دو سال و خورده ای از سمت خودم کار جور شد ک بره اونم کلی مقاومت کرد،با ۳۴ سال سن نه بیمه داره نه پس انداز،وقتی داشتیم ازدواج میکردیم همه رو گفتن داره و کارش خوبه و درامدش فلان قدره ک نبود و مهمم نبود چون دوسش داشتم،اخلاق‌ ۹۹ درصد اوقات حال و حوصله نداره و حرف بزنم ب زور جواب میده،خونه ک نخواستم داشته باشه ولی الان بالاسر مادر شوهرمیم و همه میدونن چ زهرماری میشه زندگی،راضی ب مستقل شدن و اجاره و رهن نشینی نمیشه چون کلا ترس ریسک داره و راحت طلبه،از وضعیت مالیمونم همینقدر بگم ک از وقتی ازدواج کردیم تا الان ک ۴ سال گذشته یه تیکه لباس نخریدم و تا شهر کناری هم نرفتیم باهم،تا پارک هم نمیره همش حرفاش ایناست خستم حوصله ندارم خوابم میاد تو درکم نمیکنی الا اخر،دو سال بیشتر تو یخچالمون فقط اب پیدا میشد اکثر اوقات گرسنه بودم و هیچی نمیگفتم حالا بهم میگه نه از گشادیت بود اشپزی نمیکردی وگرنه همه چیزبود تو خونه،اینم از نمک نشناسیش،اصلا ادم زندگی جمع کنی نیست،همش ب فکر بازیه،ps4 بخرم گوشی بخرم،بجا اینکه جمع کنه برا زندگی مشترکمون با این همه کم و کسری ک زندگیمون داره،با اولین حقوقش بدون اطلاع من برا مادرش گوشی خرید!با اینکه گوشی داشت و فقط مدل بالاتری خرید براش،این بود تشکرش از من بابت تحمل بیکاری و بدبختی و جور کردن کارش براش،چند ماه بعدم یهو اومد خونه با گوشی جدید و قسط جدید بدون مشورت و اطلاع من،بازم کلییییی هست ک حضور ذهن ندارم و کم کم همینجا میگمشون

☹️درباره زندگی من صدق نمیکنه من الکی نمیگم بخدا مشکلاتم زیاده

نه عزیزم خیانت نکرده و بد دل نیست ولی انگار اصلا من تو زندگیش وجود ندارم مشکلاتی ک باهاش داشتم در جواب یکی از دوستان دادم

خیلی منطقی و واقع بینانه بود نظرتون ممنونم

دقیقا کلی مشکلات ریز ک حل نشدن

و دقیقا هم دیشب داشتم فکر میکردم ادمی ک الان هستم اصلا شبیه ب خودم نیست و هر چیزی بگم بدترین واکنش رو نشون میده