یه روز یه فرمانده سربازاشوفرستاد دنبال یه مجرم فراری که حکمش شلاق بود اونم زیاد.
سربازا مجرم رو پیدا کردن وافتادن دنبالش حالا سربازا بدو مجرم بدو مجرم دورودورترشد وسربازا باهیچی نتونستن گیرش بندازم آخرش هم فرار کرد بنابراین سربازا برگشتن پیش فرمانده و..
فرمانده با ناراحتی داد زد شما دونفر نتوانستید اون آدم لاجون رو که غذای درست هم نخورده بود بگیرید حیف نونا؟
یکی از سربازا گفت قربان آخه ما براشما می دویدیم اون برای جونش.
بعضی ها هستند که فیلم حرفها و کارهاشون رو هم بذاری جلوشون با پر رویی. ولی چشم رویی گردن نمی گیرند نمونش همین مادرشوهرمن .
دلیلش اینه اونا می دونن چه غلطی کردن وچه چیزایی رو بذاره ازدست بدن مثل اعتبارشان آبروشون راحت طلبیشون زیاده خواهیشون .اما شماچی شما قراره یه چیزی بدست بیارید مثل حقتون که شاید آنقدر به نظرتون یا لااقل توی نا خود آگاهتون اهمیتی نداردچون معمولا نداشتینش که به جونتون بند باشه شاید از اول باید هوای خودتون رو می داشتین یا وقتی چیزی رو می خواهید با جون و دل براش بجنگید.🌺
