اعصاب منو مامانمو خرد میکنه. ده ساله ما میخوایم مبل بگیریم هر بار یه بهونه میاره الانم بهونش کروناعه. اول که تو مودش باشه میگه باشه بعد میگه نه نمیریم. بابام خیلی عوضی شده انگار از حرص خوردن منو مامانم لذت میبره. اونوقت خودش دیروز با دوستاش رفته باغ کرونا نیست
یکی نیست بهش بگه تو که تریاک میکشی کرونا نمیگیری پس چته. منه بدبخت با مامانم دوهفته بیمارستان بستری بودیم ولی اون هیچیش نشد.
بهش میگم بابا تا دوهفته دیگه اوصاع خوب میشه تا کلاسام شروع نشده بریم مبل بخرین بخدا روحیمون داغونه یه تنوعی بشه. از اون موقعی که به دنیا اومدم همین مبلا رو داشتیم 😥😥😥
خیلی بی درکه داره پول جمع میکنه که بعدا بدش مامان بزرگم. مگه اون برامون چکار کرده.
بخدا الان دارم با بغض مینویسم.
دیشبم رفتم تو نت برای اتو و جاروبرقی و چایی ساز بعد به مامانم امروز صبح میگم خودتم نگاه کن مدل ها رو تا از دیجی کالا سفارش بدیم میگه فعلا ولش کن. هردوشون دارن دیوونم میکنن. انگار تو زندانم 😔😔😔کاش ازدواج کنم از دستشون راحت شم خودشون هرکاری میخوان بکنن. هی با خودم میگم چرا دخالت میکنی اونا که به حرفت گوش نمیدن باز دلم به رحم میاد همون اش وهمون کاسه😥😥
ببخشید طولانی شد من خواهر ندارم شماها برام خواهری کنین بگین چکار کنم دیگه خودمو کوچیک نکنم جلوشون. دیگه دوست ندارم نظر بدم تو خونه چون به حرفم گوش نمیدن 😔😔😔😔😔