من یه اشتباه خیلی بزرگ کردم میدونم طولانیه ولی لطفا بخونید
ما عقدمون رو بی سروصدا بستیم چون هم همسرم همش میگفت پول ندارم هم اینکه اوج کرونا بود.
طلا عروسی هم خواستم بگیرم طلاها خودم رو فروختم با پول خودم طلا جدید خریدم چون همسرم میگفت گیرت نمیاد نیست که بدم
قرار شد عروسی دست من باشه هرچی من خواستم بشه
الان که میخوام عروسی بگیرم پدر شوهرم و همسرم میگن ما پول نذاریم عروسی نیست...
به شوهرم میگم عروسی میخوام میگه اگه عروسی میخوای برو بگیر من ندارم بدم.
اگه هم عروسی بگیری از عکاسی خبری نیست ..
میگم مامانم اجازه نمیده تو عقد بیشتر از این پیش هم باشیم اینبار برم خبری از اومدن نیست گفتش باشه برو ..
انگار نه انگار منم حرصم گرفت گفتم من بعد محرم صفر عروسی میخوام مگر اینکه کسی بمیره نشه عروسی بگیرم همسرم میگه من بمیرم گفتم چه تو بمیری چه من بمیرم چه بابات بمیره...چه هرکس دیگه ای..اعصابم خورد شذ گفتم بابات برای اون پسرش خونه وماشین وسایل خونه خرید من که شد هیچی..بابات خسیسه برای منی که به راهتون اومدم..الانم توچشمم نگاه میکنه میگه تورو مفتی داذن تو روبه ما بخشیدن...گفتم من عروسی میخوام میخوای بدزدی بدزد میخوای از بابات بگیری میخوای بکشیش پولاشو برداری میخوای هر غلطی بکنی بکن.. میدونم خیلی بد و تند حرف زدم ولی تو دلم هیچی نبود خیلی عصبیم کرد با این حرفش که گفت میخوای بری برو برام مهم نیست..بعدم بم گفت متاسفم برات برای خوشی خودت به مرگ بقیه راضی میشی