همسرم تقریبا 18سال از من بزرگتر هست من خودم 37سالم هست .دو تا بچه هم از همسر قبلی شون دارن مادرشون ول کرده رفته و بچه هارو هم که یکی پسر هست و یکی دختر قبول نکرده خلاصه اینکه الان همسرم خیلی از زنای دیگه تعریف میکنه این چشاش خوشکله اون یکی خیلی هیکلی هست خلاصه تا چند روز پیش گفت دیدن زنای خوشکل به آدم حسابی آرامش میده و اینکه هنوز احساس مرد بودن میکنی. منم گفتم این صحبت هارو من دوست ندارم دوست داری واقعا منم این مدل باهات حرف بزنم ؟؟خلاصه در جواب میگه تو بدگمانی به من ..میگم دلیلش رفتارای خودت هست اگه من این رفتارهای تو رو داشته باشم تحمل میکنی تا من تحمل کنم ؟؟الان چند روز حرف نمیزنیم خودش و بچه هاش با هم میرن بیرون اصلا نمیگه این خانمم هست صداش بزنم منم راستش چند روزه دیگه نهار و شام نمی پزم قبلا قهر میکردیم خونه رو مرتب می کردم و شام و نهار حاضر اما تا کی آخه ..دیگه چندشم میشه ..تو خونه خیلی تنهام همش تو اتاقم ..خیلی مغروره اونم نمیاد بگه پاشو غذا درست کن یا حرفی هیچی .شما بگید چیکار کنم به نظرتون
عزیز دلم از نظر روحی روانی خیلی روی خودت کار کن جوری که حرفاش اصلا ناراحتت نکنه چون کسی رو بهتر از خ ...
به نظرتون به آشپزی کارا برسم اخه زورم میاد بجه هاشم میبینن اون اونجوریه سواستفاده میکنن خیلب قشنگ سه نفری نهار شام میخورن بدون اینکه منو صدا بزنن هر چند فقط املت بلدن بزنن چیز دیگه بلد نیستن مگه غذای بیرون
پسرش میکه فقط باید پیش من بخوابی نمبدونین چه غوغایی به پا میکنه کلاس سوم میره امسال .منم دلم نمیاد میگن مادر نبوده من دچار گناه نشم ولی خبلی اوقات بهش گفتم من تنهاایی سختمه