خب خانوما بعضیاتون حرفامو باور نکردین و ترکوندین ۴تا تاپیک زدم ولی ترکوندین،بعدش ی سریاتون گفتین که چرا طلاق نمیگیری..
ببینین چون اینا از قبل از منم دوست بودن و خودشونو مثل خواهرو برادر جلوه دادن کسی باورشون نمیشه و خواهرم اونقدر مثبت نشون داده که هیچکس باورش نمیشد،ولی دیشب همه چیو به مامان و بابام گفتم،گفتن اگه اذیتت کرد دوباره کافیه اشاره کنی..نمیخوام سرِ یه کثافتی زندگیم بهم بخوره و بچهم بدون مادر بزرگ بشه..
شوهرم بخاطر اینکه منو حرص بده اینکارو میکنه چون میدونه حسودم و میخواد ببینه که حسودی میکنم،خواهرمم دقیقا بخاطر حرص دادن منه ولی از نوع کثیفترش..
دیشب با شوهرم صحبت کردم گفت از ی جای دیگه پری بخاطر همون سر اون بدبخته خالی میکنی..منم جوابشو دادم و گفتم دوست ندارم صمیمی بشی حالا بخاطر هرچیکه باشه..
بیزحمت لطف کنین نترکونین،من فقط ۱۸ سالمه و واقعا با این وضع حاملگیم(همتون دارین درکم میکنین)نمیتونم درست فکر کنم و کار درستو انجام بدم..پس خواهشا بجای گزارش و ترکوندن یه راهی نشونم بدین..
شما بودین با چیزاییکه دیشب بهتون گفتم فکرای بد به ذهنتون نمیرسید خدایی؟