خالم 35 سالشه تازه 3 سال ازدواج کرده شوهرش خیلی آدم خوبیه وضعیت مالیش ن هم خوبه به خانواده ما میخوره حالا به این چیزا کار ندارم ی برادر داره برعکس اون چه میدونم مشروب میخوره هر غلطی بخواد میکنه زن نداره تا چند وقت پیش که زنگ زده به مامانش (یعنی مادر شوهر خالم) گریه کنان گفته که شما نگذاشتین من با اون دختری که میخوام ازدواج کنم و چه و چه فکر میکنم مست بوده بعد ی مدت میفهمن که ی دختری رو صیغه کرده حالا میخواستن به انتخابش احترام بگذارن که میفهمن اصلا این دختر با همه پسرا این کار میکرده یعنی مثلا ی مدت کوتاه صیغه میکردن بعدم طلاق حالا این پسر میگه نه من طلاق نمیدم دختر هم میگه باید مهریه من رو بدی یا طلاق این پسر هم با خانواده در میان میگذاره هی هر روز ی جوری میپیچوندن خالم ی روز میره خونه مادر شوهرش میبینه دو تا ظرف غذا دست پسر داد پسر هم رفت خالم میپرسه برای چی دو تا دست غذا دادی بهش میگه داریم با این دختر کنار میایم اینم برای اون خالم میگه این که قشنگ معلوم طلاق راحت میده شما هم برید مهضر کار تموم کنید تا نگو این پسر دو دل حالا دختر هم طلاق میخواد هی میپیچونتش حالا از دختر همسایه هم خواستگاری کرده دختر هم ی خواستگار داره هم آقا متین پولدار همه چی تموم این پسر میره چاقو میکشه میگه من این دختر میخوام دختره هم میگه من احترام خوانواده تو رو نگه داشتم هیچی نگفتم و گرنه میدونم که با یکی دیگه هم رابطه داریم تا گذشت....... بقیه رو بگم؟