نظری هم داشتین راجع به امضای کسی مجاز هست که بدین.
.
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...
حال دلم خوب نیست یه صلوات برام میفرستی مهربون؟ دوست دارم زندگیم و بدم دست کسی بگم میشه یه دقیقه اینو بگیری؟! بعد فرار کنم😅🙂ته مانده ی من است مراعات کنید!دنیا لج کرده باهام🥺بسکه گفتم روبه رام🙃من دروغهه خنده هام🙂خیسِ خیسم خب از اشک😢هی زمین خوردم همش😪خالیه دور و برم😞باز چی اومد به سرم؟😔هرچی به سرم بیاد حقمه میدونی چرا؟! چون با همه خندیدم با همه مهربون بودم به همه کمک کردم براشون هیچی کم نزاشتم حتی بخاطرشون گریه کردم!!!ولی اونا تو دلشون بهم گفتن آویزونِ احمق!من اگه حافظ بودم مردم با سهراب سپهری فال میگرفتن☹خدایا میگما من که عقل درست حسابی ندارم مواظب گند زدنام تو قسمت های حساس زندگی باشه🙏🙄خدایا یعنی میشه که بشه؟!
کاش حداقل یه چیزی بگیم،یه جوریه که همه نقطه گذاشتیم😂
انقدر بدی دیدم که مهربونی زیاد عصبیم میکنه...🖤:)بچه که بودم توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم واسه همین یه شب توت فرنگیامو با خودم بردم تو تخت که پیش خودم بخوابن ولی صبح بیدار شدم و دیدم توت فرنگی هام له شدن.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تختم چون خراب میشه...یه آبرنگ خوشگل خریده بودم یه روز بردمش مدرسه که به دوستام نشونش بدم ولی وقتی برگشتم خونه دیدم آبرنگم تو کیفم نیست و هیچ وقت نفهمیدم کی برش داشته.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به کسی نشونش بدم چون ممکنه ازم بدزدنش بدون اینکه بفهمم کی این کارو کرده....یه کاسه خوشگل داشتم اونم افتاد شکست...چند وقت پیش یه کاسه پر توت فرنگی بهم دادن که روش آبرنگ بچگیم بود ولی نگرفتمش ! نخواستم مال من شه که نگران از دست دادنش شم.من انصراف دادم همیشه از دوست داشتن چون هیچ وقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم رو چجوری باید نگه دارم...🖤🙂
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...
فقط یکی خانم...قانون رو رعایت کنید وگرنه بی نظمی به وجود میاد.
در ضمن امضات جالب بود.
اینجا آزادی بیان موج میزنه
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد و انعام را درشکه چی می برد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشستهاند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند... گذشتهای که حالمان را گرفته است! آینده ای که حالی برای رسیدنش را نداریم!! و حالی که حالمان را به هم می زند!!! چه زندگی خوبی...