تجربه های زندگی به دنیا اومدنم خیلی برام گرون تموم شد
بدون این ک خانوادم بفهمن رفتم محضر با پسر مورد علاقم عقد کردم تازه باردارم بودم😐😁
هیچ وقت از خط قرمز های درست و اصولی ای که داری رو نشو
هم به خودت بلد باش به جا نه بگی، هم به بقیه
عزت نفست رو بالا ببر
اگه توی خونتون پدر مادر یا اعضای دیگه اذیتت میکنن یا خیلی بداخلاقن و بدرفتارن و عرصه رو بهت تنگ کردن... سعی کن به جای رفتن از اون خونه بمونی و با سیاست نرمشون کنی... چون هرجا بری حس بی ریشگی داری و دلت برای همون خانواده داغون تنگ میشه
چیزی ک برام خیلی گرون تموم شد‌اعتمادم و سادگیم بود بهر کسی ب عنوان دوست یا عشق ک فقط مورد سواستفاده قرار گرفتم.زمانی فهمیدم ک امارش از دستم دررفت.ادما نباید از هول تنهایی بخان بهرکسی نزدیک شن.برای گذشتم متاسفم.دلم میخاد تو برگه زندگیم و سرنوشتم پاک باشه چون غیر سیاهی چیزی نیست.الان تو بدترین شرایطم هستم و هیچکس ب عنوان دوست و کسی ک‌بخام ازش انرژی مثبت و عشق ببینم ندارم و کمبود عاطفی زیادی دارم ولی نمیخام دیگه اشتباه گذشته رو تکرار کنم.گذشتم فقط برام تجربه شد شکستا خوردم غصه ها خورذم اشکا ریختم ک الان محکم باشم.من زندکی رو باختم ک سواد نگه داشتنش نداشتم بعد فهمیدم چی از دست دادن.حداقل زندگی الانم با چنگ و دندون حفظ کردم
دیگران رو‌همونجوری که هستن بپذیر...سعی نکن تغییرشون بدی
این ک اعتماد بیش از حد ب هیچکی نمیکنم حتی ب نزدیک ترینام
خودمو فدا نمیکنم محبت ب اندازه
دو تا دوستمو با هم آشنا نکنم
نکته مهتر با دوست فقط تو کافه پای دوست ب خانه باز نشه
و راز دل فقط فقط، فقط پیش خودتون پیش هییچ احدو ناسی نگین
پشت هیشکی هم حررف نزنین
مسافرت تفریح فقط زن و شوهر بچه دوتاایی
خانوم ها بیش از حد فکر پس انداز و خسیسی نباشین همسرعاشق ترینم باشه خدایی نکرده بعد فوت یکی دیگه میشینه میخوره اینو خیلی دیدم
بچها تا وقتی برای بابا عزیزن ک مادرشون باشه بعد فوت و طلاق مادر اکثرا باباها قید بچه رو میزنن فقط زن دوم و بچش مخصوصا فوت زن
خیلی خیلی مهمه اینا زندگی خیلی از دور اطرافیان نابود کرده 🙏🙏🙏
استارتر با اجازه
خانومها یه نگاه به امضام میکنید؟ ممنون میشم حمایتمون کنین
چون جنس ها رو از دفتر پخش تولیدی بدون واسط میاریم ارزونن
خوبی که ازحد بگذرد نادان خیال بد کند....
حالا این نادان حتی میتونه شریک زندگیت باشه
انتخاب زندگیم خیلی گرون تموم شد و بی فایده
ازدواج دانسگاه نرفتن بخاطر اذیت خانوادم که
ه اهمیت نمیدادن بهم تا ۱۸ طالگی میشستم حلو مای مامانم تو مهمونیا اجازه بیرون رفتن نداشتم دوستامم میومدن میشست پیش دوستام که جی حرف میزنیم اجازه لباس آویزون شده نو نداشتم بموشم برم ندرسه یا هرچی چندبار پوشیدم گفتن جن ..ده لباس به سلیقه خودم نخریدم به سلیقه خواهرم بود شوهر کردم بچه دارم تو خونم خواهرم و مادرم میگن چی گجا باشه میریزن دور بدون اجازه کسایل خونمو میارن برای خودشون کلا از دنیا اومدنم پشیمونم
