پررو میشن... اینا پدر منو دراوردن با رفتارهای زشتسون... فرق گذاشتن های زیادشون... مارو کاملا کنار گذاشته بودن... انقدر بی محلی میکردن تو جمع و تو خونشون... منم مظلوم و بی زبون...
دیگه خیلی پررو شده بودن مدام شوهرمو صدا میکردن علیه من تحریک کنن یا زیراب بزنن... کلی هم پشت سرم پیش دامادهاشون و فامیل ها به دروغ بدی گفته بودن... که منو خراب کنن... کلا دیگه از حدش گذرونده بودن... داشتم دیوونه میشدم... الانم روزی نیست که یاد حرفها و کارهاشون نیوفتم و حرص نخورم... بچه دار شدم تو حاملگی که زنگ زد باهام دعوا کرد و منو برد زیر سرم همین مادر شوهر بی سعور ...بعد از زایمان هم هر روز یه ماجرا درست میکردن تا جایی که داشتم دیوونه میشدم ... بچم هم براشون مهم نبود اینا...
الان راحت شدم که نمیرم .... اونم براشون مهم نبود ... تازگی ها یه ذره گوش شیطون کر بهتر شدن اونم میترسم بازم شروع کنن