دوست داشتم حسمو بگم بعد از ۲سال همکلاسی بودن و رابطه ی عجیبی که جلو نمیرفت و یِ پسری که تو دانشگاه هم ترمی به من نزدیک شد وخیلی جریانات 
آخر بعد از ده بار تو این دوسالو نیم که گفتم من میرم و اصرار که نه و...
دفعه ی اخر تو ی پیام ازش خداحافظی کردم و گفتم نمیتونم تو دانشگاه باهاش انقدر صمیمی باشم و دنیاهامون متفاوته
هیچی نگفت نه اره نه نه
تو ی هفته ۳بار به بهونه ی جزوه پیام داد و منم خیلییییی سرسنگین و مودب جواب دادم و دائم تو نیم ساعت اول استوریهامو میبینه
خبر رسید پریروز که داره از گروه دانشگاهی من میره 😇
لاقل از دوبه شکی درومدم
فکر کنم دیگه برنگرده😂
امروزم میخواست بگه خیلی حالش خوبه زیرلب آواز میخوند 😂بای
تا نامزدی غیر رسمی پیش رفتیم